مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی .این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی با کو شش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، تبلیغاتی ، رفاه،آموزش تیزهوشان ومجمع یاد آوران مهدی (عج) می باشد . ۱- واحد فرهنگی ما بر این باوریم که غائله […]

تحدی به فصاحت و بلاغت قرآن از دیدگاه میرزا مهدی اصفهانی(ره)

نویسنده: حجت الاسلام علی انصاری، سخنور و پژوهشگر دینی
ارسال شده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۰

چکیده:

آیت الله میرزا محمد مهدی اصفهانی(۱۳۰۳-۱۳۶۵ق) مبیّن مکتب معارفی خراسان موسوم به مکتب تفکیک، چند رساله‌ در زمینۀ قرآن دارد که بیانگر دیدگاههای قرآن شناخت ایشان است.ali.ansari1 یکی از این رسائل، رساله ای به زبان فارسی و در پاسخ به شیخ‌الرئیس افسر از خاندان قاجار است که در موضوع تبیین اعجاز قرآن نگاشته شده است. از مسائل مهم در این رساله، موضوع تحدی و هماورد طلبی قرآن به فصاحت و بلاغت زبانی است که برخلاف دیدگاه میرزای اصفهانی از موافقت شمار بسیاری برخوردار بوده است و اکثراً تحدی به آرایه های زبانی و معنوی قرآن را تنها جهت تحدی قرآن یا مهم ترین جهت اعجاز آن در برابر منکران شمرده‌اند. دیدگاه میرزا بر این مبنا استوار است که «از اول تا آخرتا آخر قرآن یک آیه نیست که تحدی به قرآن از حیث فصاحت و بلاغت فرموده باشد»( متأله قرآنی، ص ۱۱۱) در این مقاله نخست اصطلاح تحدی با نگاهی انتقادی بررسی و سپس کلام میرزای اصفهانی بر نفی تحدی به قرآن از حیث فصاحت و بلاغت بیان و تقویت می شود. روش مقاله، توصیفی تحلیلی است.

کلید واژه‌ها: اعجاز قرآن، تحدی، مکتب تفکیک، میرزای اصفهانی.

تعریف اصطلاح «تحدّی» و پیشینۀ آن

قرآن کریم در حالیکه پیامبر(ص) را چنین خطاب می کند«یا ایهاالنبی انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ومنیرا وداعیا الی الله» ای پیامبر! به راستی ما تو را شاهد [بر امت‌] و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم.(احزاب – ۴۵) در فرازهایی از آیات پررمز و راز آن، بر یگانه و بی بدیل بودن قرآن، ثصریح کرده و این مضمون را در آیاتی چند، تکرار نموده است. در ادبیات تفسیری و کلامی از دیرباز، این تصریح و تأکید ، «تحدّی» نام گرفته که مساوی با معارضه جویی وهماورد طلبی است و جایگاه ویژه ای ، در مباحث علوم قرآنی به خود، اخثصاص داده است.

دهخدا در شرح واژه تحدّى می نویسد: «تحدّى: قصد و آهنگ چیزى کردن.برابرى کردن در کارى و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن» (به نقل از منتهى الارب) سپس به نقل از «تاج المصادر بیهقى» در معنى تحدّى میگوید: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند در کارى ، تا عجز او ظاهر شود. باز دهخدا به نقل از زوزنى در معنى تحدّى نقل کرده: «از کسى درخواستن تا با تو برابرى کند.» (اعجاز در قرآن کریم ، حسن عرفان‏ ص۳۰)
«از معنى تحدّى یک دعوت مبارزه‏ جویانه ، استفاده مى‏‌شود. مبارزه‌‏اى که دعوت است و دعوتى که مبارزه است. مقصود از آیات تحدّى، آیاتى است که مبارزه‏ جویانه مردم را به یک نبرد فرهنگى دعوت مى‌‏کند. آیاتى که از کفرپیشگان و ناباوران مى‌‏خواهد که همانندى براى قرآن یا ده سوره و یا یک سورۀ آن بیاورند.»( همان)
دکتر محقق در رساله علوم قرآنى مى‌‏نویسد: «معجزه امرى است خارق العاده ، یعنى انجام آن از امرى عادى بیرون است و مقرون و نزدیک به تحدّى ، و تحدّى ،عبارت است از مبارز طلبیدن».(بلاغت و فواصل قرآن ،جواد طاهرخوانی ،ص۹)
دیگری نوشته است: «تحدّى، یعنى مبارزه و معارضه ‏طلبى. در معجزات، مدّعى نبوت مى‌‏باید دیگران را به مقابله و مبارزه دعوت نماید و با انجام امرى فوق العاده و اثبات عجز دیگران، ادعاى خود را ثابت نماید؛ مانند: تحدى پیامبر اسلام(ص) در مورد قرآن،»( اعجاز القرآن در نظر اهل بیت عصمت«ع»، بیست نفر از علماى بزرگ اسلام، ، ص: ۱۷ )
دکتر رضایی، پژوهشگر علوم قرآنی، پیرامون تفاوت معجزه و کرامت به مواردی اشاره می کند که یک مورد از آن تفاوتها به مبارزه طلبی انبیاء اشاره دارد: « معجزه همراه با تحدّى (مبارزه طلبى) است یعنى معجزه‌‏گر دیگران را دعوت مى‏‌کند که مثل آن معجزه را بیاورند. و همین که نتوانند مثل آن معجزه را بیاورند و عاجز شوند دلیل حقانیت آن معجزه و معجزه‏‌گر است.قرآن کریم نیز به عنوان یک معجزه این مبارزه‏ طلبى را در موارد متعددى اعلام مى‏‌کند.» (پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، رضایی ، ص: ۶۴ ،)
دکتر رکنی بر همین معنا فرعی را مبتنی بر تحدی مطرح کرده و گفته است : «اگر کسى را این شبهه پیش آید که از کجا معلوم همانند قرآن گفته نشده، در جواب گوییم: از مسلّمیات تاریخ است که اسلام و پیامبرش مخالفان و منکران فراوان داشتند و در بین آنان سخنوران و شاعران توانایى بودند که براى منصرف کردن حضرت محمّد (ص) از دعوتش، کوشش بسیار مى‏کردند. از دیگر سو به حکم عقل و تجربه اگر از کسانى کارى خواسته شود که انگیزه‏اى براى انجام دادنش دارند، ولى آن کار را انجام ندهند، این نشان عجز و درماندگى آنهاست.از این دو مقدمه بدیهى به این نتیجه قطعى مى‏رسیم: عرب و عجم که مخاطب تحدّى قرآن بودند و بدان ایمان نداشتند انگیزه‏اى بس مهم براى پاسخ دادن به آن مبارزطلبى داشتند»(آشنایى با علوم قرآنى، رکنى، ص: ۱۶۲)
ایت الله خویی می نویسد: « تنها معجزه‌‏اى که جنبه جاودانى داشته و پیامبر اسلام تا روز قیامت با همان معجزه تحدى‏ نموده و همه جهانیان را به مبارزه دعوت کرده است، همان قرآن مجید است که از سوى‏ خداى بزرگ فرود آمده است. ( بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، ص: ۱۷۶)
برخی از نویسندگان ، در مبحث امکان فهم قرآن برای همگان به نقل از ایشان نوشته اند که این «هل من مبارز» طلبی مخصوص به مشرکان وقت نزول قرآن نبوده و مربوط به مردم همه اعصار است. تلخیص دلیل ایشان در «البیان »چنین است: «قرآن مجید به عنوان حجت و دلیل بر نبوت پیامبر نازل شده و تمام مردم را به مبارزه خویش دعوت کرده و در این مبارزه آنان را به آوردن مانند یک سوره از قرآن فراخوانده است. از موضوع دلیل نبوت بودن قرآن و از اینکه قرآن ، وسیله تحدى و مبارزه طلبى با دشمنان اسلام و معجزه پیامبر بود، چنین بر مى‌‏آید که عموم عرب و اهل زبان- اعم از مسلمانان، کفار و مشرکین- معانى آن را به سادگى مى‌‏فهمیدند.»( بررسى نظریه عرفى بودن زبان قرآن، ص: ۱۶۷ )
همانگونه که گذشت تحدی ، عنوانی است که برای پاره ای از آیات قرآن ، انتخاب شده است به نظر می‌رسد ، این کلمه به همراه کلمه اعجاز، در قرآن و در زبان اهل وحی به کار نرفته و استعمال نشده است. به همین جهت برخی چون مؤلف «اعلام الوری باعلام الهدی» تلاش کرده اند تا نفس نزول قرآن را منطبق بر تحدی کنند او نوشته است : « دلیل بر تحدی پیامبر ، ادعای نزول جبرییل بر وی است و این تعبیر دیگری از همان کلمه تحدی است».
بجا بود با توجه به مبنای میرزای اصفهانی در آغاز جوابیۀ ایشان، از کلمه دیگری چون واژه «دعوت »که بر گرفته از خود قرآن و حمله وحی است ، استفاده میشد. چه ، زمان به کار گرفتن این کلمه به درستی روشن نیست و آن گونه که گفته شده است ظاهراً، موضوع اعجاز و تحدی به صورت رسمی ، از قرن سوم هجری و عمدتا ً توسط عالمان غیر شیعی وارد حوزه علوم قرآنی شده است.
عایشه بنت الشاطی در این باره میگوید : «در آن حدّ که ما مى‏‌دانیم در اواخر قرن سوم نخستین کتاب با عنوان اعجاز القرآن فى نظمه و تألیفه ظهور یافت. این کتاب تألیف ابو عبد الله محمد بن زید واسطى معتزلى (۳۰۶ق) است و به گفته حاجى خلیفه در کشف الظنون، شیخ عبد القاهر جرجانى دو شرح بر آن نوشته است: شرح کبیر موسوم به المعتضد، و شرح صغیر.» (اعجاز بیانی قرآن ،ت ،حسین صابری ، ص، ۴)
این لفظ ، یک بار، در تفسیر امام حسن عسگری(ع) ، امده است امام ع دراین تفسیر، ذیل آیه ۲۳ سوره بقره – از سوره های مدنی- و پس از ذکر معجزات پیامبر (ص ) می فرماید:
«- فَأْتُوا – پس بیاورید- یعنی ای قریش ! و ای فصیحان! بلیغان! و زبان آوران ! اگر میتوانید سوره ای از کسی همچون محمد ص بیاورید. همو که درس نخوانده و نانوشته و استاد نادیده است و به سفرها و حضرهایش آشنایید. چهل سال در میان شما می‌زیسته و سپس جوامع علم به وی داده شده است. که در آن دانش اولین و آخرین است و اگر در این آیات تردید دارید چونان کلامش بیاورید…» بعد امام(ع) می فرماید: «فَلَمَّا عَجَزُوا بَعْدَ التَّقْرِیعِ وَ التَّحَدِّی، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ‏ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقرآن، لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» ( تفسیر منسوب به امام عسگری (ع) ص ، ۱۵۵) یعنی «و چون – قریش – در نهایت ، از همانندآوری با قرآن ، پس از تحدی ، درمانده شدند خداوند این آیه را فرو فرستاد که: ای پیامبر بگو، اگر همه جن و انس گرد می آمدند و پشت به پشت هم می دادند تا چیزی ، همچون قرآن بیاورند نمی توانند»
در این تفسیر، همانگونه که پیداست، کلمه «تحدی » از سوی امام (ع) استعمال شده است لیکن ، نکته قابل تاملی در این روایت است، اینکه ، ظاهر عبارت می رساند که آیه «قل لئن اجتمعت الانس والجن» که از آیات سوره« اسراء» ست درمدینه و پس از آیه «ان کنتم فی ریب» نازل شده است و حال انکه سوره «اسراء» ، بجز چند آیه آن ، مکی است و آیه ۲۸ بقره آخرین آیه از این دست است.
طبرسی در باره مکی یا مدنی بودن این سوره می گوید: « تمام این سوره مکى است، بجز، پنج آیه آن:
۱- لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ
۲- لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏
۳ – أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ
۴- أَقِمِ الصَّلاهَ
۵- وَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ ، و این قول از حسن است و قتاده و معدل بنقل از ابن عباس گویند: آیات مدنى سوره از وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ … تا وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ … (۷۳ تا ۸۰) یعنى هشت آیه است» (ترجمه مجمع البیان، ج۱۴ اغاز سوره)
اضافه بر این ، در استناد این تفسیر به امام عسکری(ع) نیز تردید هایی صورت گرفته است.
از سوی دیگر، در تاریخ پیامبر(ص) دیده نشده است کسی به آن حضرت برای تعیین حدود و ثغور تحدی، مراجعه کرده باشد. چون اگر تحدی مقصود بود ، عادتاً ملازمت با چنین چیزی داشت. به ویژه اینکه اشراف قریش نیز ، انگیزه چنین کاری را در سر داشتند و در میان آنان این روش معمول بوده است.
مؤید سخن فوق الذکر اینکه ، فعل امر در این سنخ از آیات، در معنای اصلی، به کار نرفته است بلکه به این معناست که اگر منکران الهی بودن قرآن، به فطرت خویش مراجعه می کردند آنگاه می دانستند که ، اصولاممکن است کسی که به مکتب نرفته، چنین کتاب بزرگی را که حاوی هزاران نکته پنهان و آشکار است ، خلق کند ؟ و به این نتیجه می رسیدند که ، این بهترین حجت و آیت ، بر بطلان سخن آنانی است که قرآن را ساخته دست بشر می دانند. ( ن ک: المسائل العکبریه ؛ ؛ ص۹۲)
اینها نشان دهنده آن است که این سنخ آیات ، دعوتی فطری و شخصی است و نه یک پدیده سیاسی اجتماعی از آن نوع که دراجتماع عرب آنروز نهادینه شده ، متولیانی داشته و در روزگاران بعثت ، امری معمول بوده است.

قرآن، تحدّی(هماورد طلبی) می کند یا دعوت(فراخوان)؟

افزون براین ، واژه تحدی، حاوی مبارزه جویی ، اثبات مطلب از راه عاجز کردن و زمین زدن خصم، برابری ، مقابله ، تفاخر و مباهات ، نبرد و ستیز فرهنگی است و حال آنکه قرآن ، در اینگونه موارد چون آیه مباهله که مبتنی بر رودررویی است از کلمه «دعوت» استفاده کرده است که به لحاظ بار واژگانی و فرهنگی، درست، عکس کلمه «تحدی» است و تداعی کننده در کنار هم نشستن و نه رویارویی است. دلیل و حجت ارائه کردن و نه چون دو معارض، گرد و خاک به پا کردن است. خدمت کردن و نه عاجز کردن ، تواضع و نه تفاخر و مباهات ، گفتگو و نه نبرد ، مهربانی و نه مبارزه جویی ، نزدیک بودن و نه دشمنی کردن است. ازینرو ، در حدیثی، قرآن چنین توصیف شده است:
«عن جابر عن أبی جعفر (ع): قلت: إنّ قوما إذا ذکّروا شیئا من القرآن أو حدّثوا به صعق أحدهم حتّى یرى أنّ أحدهم لو قطّعت یداه و رجلاه لم یشعر بذلک، فقال (ع): سبحان اللّه! ذاک من الشّیطان، ما بهذا نعتوا، إنّما هو اللّین و الرّقه و الدّمعه و الوجل»( کافی ، ج۲، ص ۶۱۷)
– از جابر از امام باقر (ع) است که به حضرت گفتم: مردمى هستند که هرگاه چیزى از قرآن را متذکر شوند یا به آنان گفته شود، یکى از آنان بیهوش مى ‏شود، بگونه‌‏اى که اگر دستها و پاهایش قطع شود آن را احساس نمى‏‌کند!، حضرت فرمود: سبحان الله، آن از شیطان است، هرگز به این خصلت، توصیف نشده اند، همانا آن ، نرمش دل ، رقت قلب ، اشک چشم و شورمندی است».
در بازگشت «هو» درجمله «انما هو » دو احتمال ممکن است اول اینکه ، همانگونه که بعضی از نویسندگان گفته اند، به صرف تاثر روحی از قرآن بازگردد که دراین صورت با مدعا ، غیر مرتبط است. (ن گ پژوهشى پیرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پور فر ص: ۵۲۱) و احتمال دوم اینکه ضمیر به خود قرآن بازگشت کند و با این احتمال است که ، با مدعای مورد نظر ، دارای سازگاری است.
صفات و ویژگی هایی که امام (ع) بافرض ارجاع ضمیر به قرآن، برای آن ، ذکر کرده – و به نظر می رسد حاکم بر همه آیات بوده و لازم است همه برداشتها و فهم ها منطبق با آن گردد – با « دعوت قرآنی » همخوان و با « تحدی » مبتنی بر مبارزه طلبی ناهمخوان است .باضافه اینکه ، درخواست قرآن از قاریان خود ، برای پای بندی به نرمی و اشک، ولو به هنگام قرائت آیات تحدی ، چگونه بامعارضه و مباهات سازگار است یقیناً به قیاس اولویت چنین نیست.
مناسب با قرآن این است که ، خداوند دوستدار بنده گان بوده و از زبان پیامبر ، مردم را به گفتگو با خویش ، فراخوانده است ، و از آنان نخواسته تا چون دو معارض در میدان نبرد، مچ اندازی کنند، چه این پندار با عدل خدایى سازگار نیست، قدرت خداوند کجا و توان بشر کجاست؟ گویى آنان که ار قرن سوم به بعد ، این واژه را وارد فرهنگ قرآن کرده اند، از این نکته غفلت کرده اند که ، بنای قرآن بر دعوت عموم یشر است نه تکیه بر مفاخره و معارضه و مباهات ، که خود از مقوله اسناد نقص به قرآن است. زیرا یکی از دلائل مرحوم میرزا (ره) بر نقد نظریه اعجاز به صرف فصاحت، این است که این امر، مستلزم تنزل رتبه قرآن و مصداق ظلم بر آنست وی فرموده است: «تحدی بشر به صرف کسوت الفاظ قرآن برای شخص خاتم الانبیاء، با علومی و معارفی که قرآن خود را به آن معرفی کرده ،تنزل رتبه حضرت خاتم و قرآن مجید است و نسبت نقص و ظلم است که قرآن به حقایق و علوم خود ،در مقابل علوم مختلفه بشر از اغاز ظهور علم بشری تا هم امروز تحدی نکند و به فصاحت اکتفا کند». (متأله قرآنی، ۱۱۶)
محتمل است این نامگذاری ، ریشه درخصلت معارضه خواهی اعراب داشته است. چیزی که، در جاهلیت و پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام بر فضای جغرافیایی و فکری بسیاری از کشورها و مسلمانان سایه افکنده است. زیرا این کلمه در قرآن کریم استعمال نشده است، بلکه عناوین دیگری در رابطه با قرآن به کار رفته است که به نظر می رسد همانها، از اصالت برخوردار است. واژه هایی چون ، آیات، تبیان و بیّنات ، نور، رشد ، کتاب تفکر و هدایت ، موعظه ، احسن الحدیث ، ذکر و ذکری. بشیر، بشرى، نذیر، عذر، نذر، شفا و رحمت که ، مهمترین آنها همان رحمت است و کتاب با همان آغاز شده است. (ن گ قرآن ‏شناسی، مصباح، ج‏۱ ،ص ۱۹- ۵۰)
دور نیست ، انس با فضای مبارزه جویی، سبب خلق و انتزاع کلمه «تحدی» برای این بخش از آیات قرآن بوده است. همچنانکه پیش از ظهور اسلام و پس از آن، مسابقه ادبى و معارضه و ستیزه جویی شعرى بین اقوام عرب ، رسمی دیرینه بوده است.
«در دوران جاهلیت این هماورد طلبی ها بیشتر در بازار عکاظ انجام مى‏گرفت که قبیله های عربی، همه ساله در بیست روز اوّل ذى القعده گرد مى‌‏آمدند و در آنجا شاعران اشعار خود را مى‏ خواندند و با تکیه بر پاره ای از موضوعات بیهوده، مفاخره و مجادله می کردند». (الاعجاز البیانی للقرآن الکریم / بنت الشاطی / مقدمه )
این مفاخره و معارضه در زندگی اعراب یک اصل و یک سنت دیرینه بوده است که با اصرار پیامبر و تاکید قرآن بر وحدت ریشۀ انساب و ارزش تقوا، کاهش یافت، اما از میان نرفت. «واحدی» ذیل آیه دوم سوره حجرات ، روایتی نقل کرده که، قبیله بنی تمیم پس از دیدار با پیامبر در مدینه، به او گفتند: «ای محمد! ما شاعران و سخنوران خویش را برای معارضه با تو به همراه آورده ایم ازحجره خود ، بیرون بیا و با ما مفاخره کن! پیامبر(ص) فرمود: من نه با شعر، به رسالت مبعوث شده ام و نه به مجادله و مفاخره مامور گشته ام». (ن ک ، اسباب النزول ، واحدی ،ص ۴۰۶ )
پس از پیامبر اینگونه مجادلات و معارضات مبتنی بر قومیت، رشد یافت و در دوران امویان و عباسیان به فقه، سیاست، تفسیر و ادب راه یافت تا آنجا که امروزه نیز، برخی، این سنخ آیات را که نام تحدی برآنها نهاده اند متأثر از همان عرف و فرهنگ جاهلی دیده اند.
نویسنده اعجاز بیانی قرآن که به همراه استادش امین الخولی ،قائل به نظریه «تأثیر پذیری قرآن از فرهنگ قوم» است و به رابطه ای دیالیکتیکی میان آن دو، معتقد است دراین باره می گوید: «چنین شکلى از مبارزه جویى قرآنى نه با عرف اعراب در رویارویى با یکدیگر بیگانه بود و نه با آداب و رسوم قهرمانان و پهلوانان عرب در مبارزه جویی‌هاى خود ناسازگار؛ آنجا که پهلوانى در میان مردم برمى‏‌خاست و همه مردم را به هماوردى خویش مى‌‏طلبید و تنها کسانى که همتا و همانند او بودند در پاسخ او قد مى‏‌افراشتند» (اعجاز بیانى قرآن /عایشه بنت الشاطی / ص ۵۶)
به نظر می رسد چشم پوشی از واژه «دعوت» و کریمه «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا وداعیا الی الله بإذنه وسراجا منیرا» و تنزل دادن قرآن به این حد از رویارویی عامیانه، با برخی از آیات و روایات، ناهمخوان است و دست کم، مبارزه جویی وهماورد طلبی با معارضان و مخالفان ، اصل نخستین در قرآن نیست. دراین باره کافی است که برخی آیات و روایات مرتبط با قرآن نگاه شود. ( ن ک ، الحیات ، ج۲ ص ۸۰ به بعد)
حقیقت قرآن و اصل نخست در ارتباط با آن، این است که:
قرآن کتابی است که از سوی رب العالمین ( واقعه،۸۰) و تربیت کننده انسان نازل شده است. کتاب خدایی است که از رگ گردن به آدمی نزدیک تر است.«نحن اقرب الیه من حبل الورید». (ق ، ۱۶) از سوی کسی است که دانا و عالم مطلق است ، (مومن ، ۳) و از هر جهالت ، کاستی و خوی زشت پیراسته است. ( آیه ۲۲ تا ۲۴ ، حشر) ازسوی کسی است که در هر شبانه روز شصت بار ، بر آدمی تکلیف کرده که اورا به دو صفت رحمانیت و رحیمیت ، بخوانند.
امیرالمومنین ع می فرماید : «استفتحوا بکتاب الله فانه امام مشفق و هاد مرشد و واعظ ناصح »
– «باکتاب خدا – روزنه ها – بگشایید زیرا آن پیشوایی مهربان و هدایتگری رشد دهنده و موعظه گری مخلص است ». (امالی طوسی ج ۱/۲۴۰ )
قرآن کتاب هدایت- و دور کردن انسان از هرخوی زشت و ادب جاهلی است که بشر را به بهترین و معتدلترین راه راهنمایی کرده است. (نهج / ۴۵۰) کتاب رحمت و مهربانی (جاثیه ۲۰) و آیاتی برای بینا شدن است. (انعام / ۱۰۴)
آغاز این کتاب با تأکید بر دو صفت رحمت و رحیم بودن خداست که این دوصفت در نخستین سوره قرآن ، چهار بار به کار رفته است و با فرض وجوب قرائت حمد و سوره در نمازهای یومیه ، در هر نماز، دوازده بار و در هر شبانه روز شصت بار، انسان را به رحمت و رحیمیت خدا نسبت به مخلوقات تذکر داده است. پایان این کتاب کلمه ناس به معنای مردم و نوع انسانی است.
قرآن کتاب عقل، منطق ، تفکر و مطابق با فطرت انسانهاست و راز نزول آن به زبان عربی ، از آن روست که مایه رشد ، تفکر و تعقل آنهاست (یوسف /۲ )و در قابلیت این زبان برای انتزاعات معانی و حقایق گوناگون و بستر سازی در جهت رشد عقلانی انسان ، سخنی نبوده و نیست.
کتابی است که خداوند در آن ، پیامبرانش را به وصف رحمت ، توصیف و تعریف ، کرده است.
۱- ابراهیم (ع) ، ابوالانبیاء را: «فلما ذهب عن ابراهیم الروع وجاءته البشری یجادلنا فی قوم لوط».
۲- نوح و شعیب را: «یا قوم قل لا اسالکم علیه اجرا».
۳- ذو النون را : «وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه »« فلولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون».
۴- موسی کلیم الله را: «ولما رجع موسی الی قومه غضبان أسفا».
یونس و موسی (ع )هردو بر قوم خویش خشمگین شدند اما این کجا و آن کجا ؟ یکی رو به مردم و نگران آنان و دیگری پشت به مردم و گریزان از آنان؟!
۵- و پیامبر بزرگ محمد (ص) را: «فلعلک باخع نفسک علی الا تومنوا »
«فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک »
«انا ارسلناک رحمه للعالمین »
«چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید» و «آب را گل نباید کرد»شاید در فرو دست ، کسانی ، آب بخواهند و به زلال چشمه ای، دل خوش کرده و یا چشم دوخته باشند.
اصولا مقایسه دیگران بر مبنای خود و یا قیاس کتاب خدا با نوشته های بشری و متاثرازعرف و فرهنگها، قیاس مع الفارق است و به تعبیر مثنوی:
هرکسی از ظن خود شد یار من/ وز درون من نجست اسرار من. همسری با انبیا بر داشتند/ اولیا را همچو خود پنداشتند.

فرق انسان الهی و غیر الهی بسیار است. یکی از انها این است که انسان الهی در مقام معارضه ، ستیزه جویی ، مباهات ، ممارات ، مفاخره ، هماورد طلبی و شوخِ پشت ، پیش رو آوردن نیست! بسی رحیم تر ، مهربان تر و عاقلتر از آن است که به اینها بیاندیشد. گاه ، تندی پدرانه و مهربانانه در تربیت و ادب ممکن است اما این بجز ، رجزخوانی در رزمگاه است که بنای کار بر امردیگر است.
ازبرخی آیات قرآن استفاده می‌شود در مواردى، از پیامبر(ص) درخواست معجزه مى‌‏شد لیکن آن حضرت پاسخ مثبت نمى‌‏دادند و از معارضه جویی و آوردن معجزه امتناع می ورزیدند.
– «وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى … تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبِیلًا»، «گفتند ما هرگز به تو ایمان نمى‏‌آوریم مگر اینکه … خدا و فرشتگان را در برابر ما بیاورى». (/اسراء/ ۹۰- ۹۲٫)
– «قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى … نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً»، «گفتند ما هرگز ایمان به تو نمى‏‌آوریم مگر اینکه … قطعات (سنگهاى) آسمان را آن‏چنان‏که مى‌‏پندارى، بر سر ما فرو آورى». همان.
– «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَهٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ. اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»، «هنگامى که آیه‏‌اى براى آنها بیاید، بگویند ما هرگز ایمان نمى‏‌آوریم مگر اینکه همانند چیزى که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود. خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد. (انعام/ ۱۲۴)
کنار همه دلایلی که، برای این امتناع ذکر شده است دست کم به این نکته هم، می‌توان اشاره کرد که ، حضرتش از مجادله و ممارات و معارضه و مباهات ، به شدت پرهیز می کرده است. کافی است در باب همین چهار موضوع ، که جهت غالب بر عالمان و لغزشگاه ایشان است روایات معصومان بازخوانی شود تافروق دو واژه «دعوت» و«تحدی» روشنتر شود.
اصولا بنای ایمان به پیامبران و اولیا را نباید به تحدی، مبتنی کرد. آیا امت پیامبر(ص) می باید منتظر باز شدن بازار «عکاظ » می شدند تامعارضان نوشته هایشان را در معارضه با پیامبر می‌خواندند و در صورت باخت آنان در مسابقه ، به پیامبر ایمان می اوردند ؟ و آیا انسان معاصرمی بایست، نخست ، همه صفحات تاریخ را ورق بزند و همه نوشته های علیه پیامبر را جستجو کند آنگاه اگر به نفع پیامبر(ص) داوری ممکن گشت مؤمن به او بشود؟ و آیا برای پیامبر بهتر نبود که در صورت اعتقاد به تحدی ایات کتاب را، در بازار عکاظ می خواند و آنانرا چون خود ایشان به معارضه طلبی می خواند و رسالتش را با «دعوت »از «یوم الدار» آغاز نمی‌کرد؟ یا دلایل حقانیت را می باید مبتنی بر محورهای دیگری کرد؟ شاید به همین جهات بوده است که مرحوم میرزای اصفهانی عظمت قرآن را نه در« تحدی صرف به فصاحت و بلاغت» بلکه آنرا در جای دیگری و البته با استناد به خود قرآن ، جستجو می کند و می نویسد:
«قرآن اگرچه از حیث فصاحت و بلاغتش در اعلی درجه است و جای شبهه و انکار نیست لکن در آیات کریمه و بیانات حمله علم و ائمه دین (ص) اسمی از حیث فصاحت و بلاغت برده نشده و از اول تا آخر قرآن یک آیه نیست که تحدی به قرآن از حیث فصاحت و بلاغت فرموده باشد و لکن در آیات کثیره ای قرآن را با اوصافی توصیف فرموده اند که تمام اوصاف، امتیاز قرآن را معین می کند». (متأله قرآنی ، رحیمیان، ص ۱۱۰)
افزون بر انچه که درباره تحدی و فایده بسیار اندک آن در ایمان عامه ، گذشت ، تذکر به این آیه خالی از لطف نیست . خداوند در سوره یونس به پیامبر(ص) می فرماید:
« قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ‏.»(یونس ، آیه ۱۶) « بگو! اگر خدا می خواست آیات این کتاب را برایتان تلاوت نمی‌کردم و از آن آگاهتان نمی‌کردم و مگر نه این است که سالیانی پیش از این در میان شما زیسته ام – و دم فرو بسته ام – چرا نمی اندیشید؟».
ماکس پلانگ می گوید: «این تصادفی نیست که متفکران بزرگ همه اعصار دارای نفوس دینی ژرفی بوده اند هر چند چندان تظاهر ظاهری به آن نکرده اند».(علم به کجا می رود ،ماکس پلانگ ت ارام ،ص ۲۳)
این عدم تظاهربه دینداری، – به تعبیر پلانگ – و یا خاموشی پیامبر(ص) ، در باره مشاهدات خویش، – به بیان قرآن – ، در میان دینداران ، یک اصل است و آنانکه چنین اند ، به طور طبیعی از تحدی و جدال فرهنگی رو گردانند و اگرسخنی بگویند سخن آنان به یقین ، از سنخ رجز خوانی در جامعۀ جاهلی نیست، بلکه سخنی از روی مهربانی است و حاکی از مهر عمیقی است که نسبت به هدایت مخاطبان خویش می‌داشته اند.
به نظر می رسد این همان نکته غیر قابل توصیفی است که نویسنده اعجاز بیانی قرآن و برخی همفکران وی از آن غفلت کرده و سیره نویسان زندگی سیاسی پیامبر(ع) آنرا نادیده انگاشته اند.
در آغاز نزول قرآن ، برخی از مشرکان که در اندیشه یافتن بیانی برای توصیف قرآن بودند با کیفیتی روبرو می شدند که از رویارویی با آن صرف نظر می کردند. آنان میان فطرت خویش و آیات قرآن ، چنان نزدیکی و قرابتی می یافتند که از توصیف آن خویش را ناتوان می دیدند. شیرینی و حلاوت آنرا که ، متاثر از زبان محبت آمیز آن است احساس می کردند و در برابر محبت سحر آمیزش، سر فرو می آوردند و با آنکه هنوز، آیات تحدی ، نازل نشده بود، (ن گ: اعجاز بیانى قرآن،بنت الشاطی ، ص: ۵۹ ) چاره ای نمی دیدند بجز اینکه برای بیان حالات خویش ، واژه سحر را، انتخاب کنند.
بنابه نقل طبرسی «عده‏‌اى از مشرکان، قرآن را مصداقى از سحر می دانستند. ادعاى سحر بودن قرآن از جانب «ولید بن مغیره» مطرح شد که احتمالا خود از نظر قلبى بدان ، معتقد نبود؟!» ( مجمع البیان، ۱۰، ۵۸۳ )
این پیش فرض ساده از سوی ولید ، «ازانرو که – قرآن – با دل و قلب آدمی سر و کار دارد» (صافی ،ج ۵ ،ص ۲۴۸ ) انتخاب شده است.
در البرهان ذیل آیه «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود » نیز ، روایت شده است که ولید بن مغیره با انکه از دهاء عرب و با دیوان شاعران و فرهنگ اهل بابل ، آشنا بود در پاسخ به سوال اعراب جاهلی در باره قرآن چنین گفت: «سمعت منه کلاما صعبا تقشعر منه الجلود» «از محمد سخنی شنیدم که پوست تن را به لرزه در می اورد». (البرهان ،ج ۵ ، ص ۵۲۶)
طبرسی در مجمع البیان می نویسد: «ولید، حکیم عرب، وقتى که شش آیه اول سوره غافر را شنید، به قوم خود بنى مخزوم گفت: «به خدا قسم، الآن از محمد کلامى‏ شنیدم که هیچ شبیه کلام جن و انس نبود؛ کلام او شیرینى خاصى دارد و بر تارک آن، زیبایى و دلربایى خودنمایى مى‏‌کند. فراز و شاخ و برگهاى قرآن محمد پر بار و ریشه‏‌هاى آن پر برکت و فرخنده است؛ برتر است و هیچ چیز را یاراى آن نیست که بر آن تفوّق یابد.» (مجمع البیان ، ج۵، ص۳۸۷و نگرشى نوین بر تاریخ و علوم قرآنى،مولفان ، ص ۲۱۴ )
«طفیل بن عمرو الدوسى» نیز، از شاعران و ادیبان ماهر عرب بود. وقتى به مکه آمد و دست تقدیر او را به خانه پیامبر(ص) برد، پیامبر(ص) دعوتش را بر او عرضه و آیاتى از قرآن را تلاوت کرد. طفیل می‌گوید: «فلا و الله ما سمعت قولا قط أحسن منه و لا أمر أعدل منه» (التمهید، ج ۴، ص ۲۵) «سوگند بخدا کلامی زیباتر و امری متوازن تر از آن ندیدم » او سپس اسلام آورد و با اسلام او، قبیله او مسلمان شدند.
«عتبه بن ربیعه» که براى مذاکره و تطمیع پیامبر( ص) نزد او رفته بود، با شنیدن آیاتى از قرآن، نزد قوم خویش بازگشت و گفت: «اى قوم مى‏‌دانید که من چیزى را واننهادم جز آنکه آن را دانستم و خواندم. اکنون سخنى شنیدم که به خدا قسم، تا کنون مانند آن را نشنیده بودم؛ به خدا قسم نه به شعر شبیه بود، نه به سحر، و نه به کهانت مى‏‌ماند. ( الشفاء، قاضى عیاض، ج ۱، ص ۳۷۱٫) اینان ، بنا به رسم تحدی عربی ، به خانه پیامبر رفتند اما هیچیک ، به هنگام بازگشت ، چنان چیزی را ، برداشت نکردند و پیامبر (ص) هم در همه موارد ، بجز، قرائت چند آیه، کار دیگری نکرد.
نوع گفتمان و تخاطب قرآن نیز ، با منکران رسالت نبوی ، قابل تامل است و از آن بوی ستیزه و معارضه خواهی بر نمی خیزد. گو اینکه ،بنت الشاطی، این بخش را در ذیل جدل و مبارزه جویی هرچند در میدان بلاغت ، ذکر کرده ، لیکن لحن ملایم آن ها قرینه ای است بر آن چه که گذشت.
فرقان: «گفتند این افسانه‌‏هاى پیشینیان است که صبح و شام بر او املا مى‏شود و او مى‌‏نویسد. بگو این را همان کسى نازل کرد که راز آسمانها و زمین را مى‌‏داند و آمرزنده و مهربان است. گفتند: چرا این پیامبر غذا مى‏‌خورد و در کوچه و بازار راه مى‌‏رود؟ چرا بر او فرشته‌‏اى نازل نشده است تا همراه با او مردم را هشدار دهد؟ یا چرا گنجى برایش افکنده نشود؟ یا براى او باغى نباشد که از آن بخورد؟ و ستمگران گفتند جز در پى مردى که سحر شده است نمى‌‏روید. ببین چگونه در مورد تو مثل آوردند و راه را گم کردند و دیگر هیچ راهى را نمى‏‌یابند».(۵- ۹)
سبأ: «چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، گویند: این نیست مگر مردى که مى‏‌خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى‏‌پرستیدند باز دارد و گویند: این جز دروغى که بر خدا بسته مى‏‌شود نیست و کسانى که کافر شده‌‏اند چون آیات حق بر آنان نازل شد گفتند: این جز سحرى روشن، هیچ نیست. ما پیش از این بدین مردم کتابى نداده‌‏ایم که بخوانند و پیش از تو هیچ هشدار دهنده‏‌اى نیز به سوى آنان نفرستاده‏‌ایم. کسانى که پیش از این مردم بودند نیز تکذیب کردند، در حالى که به یک دهم آنچه به آنان داده بودیم نرسیده و با این حال رسولان مرا تکذیب کردند. اما آن عقوبت چه سخت بود. بگو تنها شما را به یک چیز پند مى‏‌دهم، این که دو دو یا یک یک براى خدا برخیزید و سپس اندیشه کنید که این مبعوث در میان شما، دیوانه نیست. او تنها هشدار دهنده‌‏اى براى شماست قبل از آن که عذابى سخت در رسد. بگو هر مزدى که از شما خواسته‌‏ام از آن شما باد. تنها مزد من بر خداست و او بر هر چیز گواه است‏»(۴۳-۴۷)
حاقّه: «نیاز نیست سوگند یاد کنم به آنچه مى‏‌بینید و آنچه نمى‌‏بینید که این گفته رسولى بزرگوار است و نه سخن یک شاعر، چه اندک ایمان مى‌‏آورید؛ و نه گفته یک کاهن، چه اندک پند مى‌‏گیرید، بلکه این تنزیلى از جانب پروردگار جهانیان است». (۳۸- ۴۳).
و ما مى‌‏دانیم که در میان شما تکذیب کنندگانى نیز هستند و این [کتاب‏] حسرتى بر کافران است. و همین، حقّ یقین است. پس به نام پروردگار بزرگ خویش تسبیح گوى.»(۴۹-۵۲) (اعجاز بیانى قرآن ، بنت الشاطی ، ص،۴۷)
نولدکه، خاورشناس مشهور مى‏‌گوید: «قرآن ، همواره بر دلهاى کسانى که از دور با آن مخالفت مى‏‌ورزند، تسلط یافته و آنها را به خود پیوند مى‌‏دهد.». (اعجاز القرآن در نظر اهل بیت عصمت ع و بیست نفر از علماى بزرگ اسلام، ۲۰۵)
دکتر ماردریس که به دستور وزارت خارجه و وزارت فرهنگ فرانسه ۶۳ سوره از قرآن را در مدت نه سال با رنج و زحمت متوالى به فرانسه ترجمه و در سال ۱۹۲۶ منتشر کرده است. در مقدمه‌‏اش مى‏‌نویسد: «اما سبک قرآن بى‌‏گمان، سبک کلام خداوند است؛ زیرا این سبک که مشتمل بر کنه وجودى است و از آن صادر شده، محال است که جز سبک و روش خداوندى باشد … از کارهاى بیهوده و کوشش‌هاى بى‏‌نتیجه است که انسان درصدد باشد تأثیر فوق العاده این نثر بى‏مانند را به زیان دیگر ادا کند، مخصوصا به فرانسه که دامنه‏‌اش بسیار محدود است.» (همان ،ص ۲۰۶)
ریشه این تاثیر گذاری ، قرابت خالق با انسان و رحمت گسترده او است که ، بر همه موجودات سایه افکنده است و با اندک صفای ذهنی ، فطری و البته تعریف شده در کتاب ، قابل لمس و احساس است و این ، با هماورد طلبی جاهلانه آدم ها در رزمگاه ها ، خویشی ندارد و نداشته است.
آیه الله جوادی آملی می نویسد : « انسان ها اگر چه در لغت و ادبیات از یکدیگر و در فرهنگ های قومی و اقلیمی نیز با هم اشتراکی ندارند ، اما در فرهنگ انسانی که همان فطرت پایدار و تغییر ناپذیر است با هم مشترکند و قرآن کریم با همین فرهنگ با انسان سخن می گوید . مخاطب قرآن ، فطرت انسان و رسالت آن ، شکوفا کردن فطرت انسان هاست از این رو زبانش ، برای همگان آشنا و فهمش میسور عموم بشر است». (تسنیم ، ج ۱ ، ص ۳۹ ) ایشان در بخش دیگری از این کتاب ضمن تأکید بر جهانی بودن زبان قرآن و اشتراک فرهنگ آن می گوید : «اجتماع دل پذیر سلمان فارسی ، صهیب رومی ، بلال حبشی ، اویس قرنی ، عمار و ابوذر غفاری در ساحت قدس پیامبر جهانی ، تأییدی است بر شعار أرسِلتُ الی الأبیض و الأسود والأحمر». (همان ، ص ۳۳)
لازم به یادآوری است که اینگونه بخش بندی آیات، زیر یک عنوان ، مربوط به سده‌های پس از نزول قرآن است و قرآن پیش از این دسته بندی موضوعی اعجاز خود را ، اثبات کرده بود و اگر زمان نزول آیات تحدی را میانه سیزده ساله پس از بعثت در مکه بگیریم. می توان گفت عرب معاصر رسالت، با نزول نخستین آیه و پیش از دعوت به تحدی ، با فطرت خویش بی بدیل بودن قرآن را در یافته بود.
قرآن برای اثبات یگانگی و بی بدیل بودن خویش نیازمند گذشت دوسده و نگارش فنون بلاغت نبود تا عالمانی چند، به پاخیزند و به تدوین چگونگی رویارویى دو اثر ادبى و کیفیت ارزیابى و برترى یکى از آن دو بر دیگرى ، همت بگمارند و سپس ، بگویند چگونه این نبرد فرهنگی و ادبی را می باید سر و سامان داد و انرا روشمند کنند.
مولف مرزهای اعجازمی نویسد: « عرب معاصر رسالت، با فطرت دست نخورده خود، دریافت که این فصاحت و بلاغت، این زیبایى و شیرینى، این بیان و انسجام، این معانى بلند و حقایق ابتکارى … ساخته فکر بشر نیست، بلکه ساخته قدرت خارق العاده‏‌اى است. هرچند گسترش اسلام و گذشت زمان، و اختلاط اقوام و ملل، ایجاب کرد که موضوع اعجاز قرآن، به طور مستقل، مورد بحث و گفتگو قرار گیرد و دانشمندان اسلام با براهین و دلایل متقن و استوار، معجزه بودن قرآن را ثابت نموده، و موضوع را در یک سطح عالى، بررسى نمایند». (مرزهاى اعجاز،سید ابو القاسم خوئى، جعفر سبحانى‏، ص: ۲۳ )
به هر تقدیر ، بخشی از ایات قرآن «تحدی » نام گرفته که به معنایی است که گذشت.

آیات تحدی

«برخی از عالمان، دامنه آیات تحدی را وسعت و برخی دیگر ، محدوده آنرا ، تنگ تر ، کرده اند و هر دو ، میان آن و اعجاز ارتباطی وثیق، دیده اند آنچه که ، عمدتا، ذیل این عنوان ، گرد آمده است این ایات است که مطابق با نزول آنها، بنا به برخی اقوال است ». (ن گ: درسنامه علوم قرآنی، ص ۱۳۰ ؛ تاریخ قرآن محمود رامیار، ص ۶۷۰ به بعد.)

تحدّى در مکه:
۱ – « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقرآن لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» (اسراء، ۸۸)
« بگو اى پیامبر: اگر جنّ و انس متّفق شوند که مانند این قرآن کتابى بیاورند هرگز نمی توانند نظیر آن را بیاورند هر چند در این کار همگى پشتیبان یکدیگر باشند»
۲- «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏» ( یونس، ۳۸ ) «یا مى‏گویند: آن را به دروغ ساخته است. بگو: اگر راست مى‏‌گویید سوره‏اى مانند آن بیاورید و هر که را جز خدا مى‏‌توانید فراخوانید.»
۳- «أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِلَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ‏». (هود، ۱۳)
«یا مى‏‌گویند که آن (قرآن) را بربافته است (و از خداوند نیست)! بگو اگر راست مى‌‏گویید ده سوره‏‌اى بربافته مانند آن بیاورید و هر که را هم مى‏‌توانید به جاى خداوند، (به یاورى) فرا خوانید». (ت، گرمارودى، ص: ۲۲۳)
۴- «أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ* فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ» ‏(طور- ۳۴- ۳۳) « آنها مى‏‌گویند، قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنها ایمان ندارند. اگر راست مى‏‌گویند سخنى همانند آن را بیاورند».
همانگونه که گذشت در مرجع ضمیر«مثله » دو احتمال است و مقصود آن است که ، ده سوره ، همانند قرآن، و یا از کسی ، همانند پیامبر (ص) بیاورید.

تحدّى در مدینه:
گفته شده که ، تحدی با نزول این آیه و در شهر مدینه ، پایان یافته و این آخرین آیه ، از این دست است. «وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ* فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ‏.»(بقره- ۲۳- ۲۴٫) «اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردیم، شک و تردید دارید، پس ، یک سوره همانند آن، بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا، بر این کار دعوت کنید، اگر راست مى‏گوئید و اگر این کار را نکردید و هرگز نخواهید کرد، از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم و سنگ‌هائى است که براى کافران مهیّا شده است‏».
همانگونه که پیداست «قرآن در یک جا به آوردن نظیر ، گاه به یک سوره واحد و در جاى دیگر به آوردن ده سوره نظیرقرآن ، ‏دعوت نموده است.». (آشنایى با علوم قرآنى،رادمنش، ص: ۴۳ )

نکاتی چند پیرامون «تحدی »

۱- برخى از آیات تحدّى در مکه و برخى در مدینه نازل شده است. ظاهرا ،آخرین آیه در این باره، آیه ۲۳ بقره است که درمدینه نازل شده است.
۲- «قرآن گاه به سوره‌‏اى و دیگرگاه به ده سوره و زمانى هم به آوردن مانند قرآن تحدى کرده است. در این خصوص باید گفت بسیارى از مفسران بر این باورند که این آیات، مراحل و گامهاى تدریجى تحدى را بیان مى‏‌کند.» (نگرشى نوین بر تاریخ و علوم قرآنى، مولفان، ۲۰۶ )
هرچند در سیر این مراحل، میان مفسران، اختلاف است. برخی مراحل آنرا از تمام قرآن به یک سوره (الکشاف، ج ۲، ص ۳۸۳٫) و برخی بالعکس میدانند و کسانی نیز، چون علامه طباطبایی ، ملاک را نه در سیر و کمیت بلکه در کیفیت و غرض خاص می دانند. (ر ک التمهید، ج ۴، ص ۲۰- ۲۴)
سید قطب می نویسد: «به پندار من- و خدا عالم است- مسئله سهلتر از آن است که نیازمند این پیچیدگی‌ها باشد. تحدى به عنوان نص دینى با توجه به واقعیت‌ها صورت مى‏‌گرفته است، بیان و سخن، گاه مقتضى این بوده و گاه مقتضى آن، بدون هیچ ترتیب زمانى؛ چون هماورد طلبى به اصل قرآن است و اندک و بسیار در آن، لحاظ ندارد. تحدى به نوع آیات و سور است و نه مقدار آن.» (نگرشى نوین بر تاریخ و علوم قرآنى، ص: ۲۰۸ )
۳- «قرآن کریم تحدّى را به انس و جنّ متوجّه ساخته است آن هم در آشکارترین مظاهر قوّت و مصونیتشان، و در حالى که مجتمع و کمک کار یکدیگر باشند. زیرا ممکن است گروه کثیرى با وجود اختلاف در اندیشه‌‏ها و عقائد و آرمانهاشان در یک امر از یک جهت با هم مجتمع و متّحد شوند، لذا قرآن وصف دیگرى را براى تشدید در تحدّى با آنان، و براى اعلام عجزشان اضافه کرده است و آن عبارت است از پشت به پشت هم دادن، و بازو به بازوى یکدیگر نهادن، و در یک کار جمعى با یکدیگر نهایت همکارى کردن. (آشنایى با علوم قرآنى، رکنى ۱۵۸ )
۴- معارضانی چون ابن مقفع ، متنبی ، ابن ابی العوجا ، یعقوب کندی و کسان دیگری نام برده شده اند که به انگیره تعارض ، به پا خواسته اند اما هریک به عللی ، از این مواجهه ، سرباز زده اند دراین باره روایتی از امام صادق (ع) درمواحهه با سه نفر نخست و روایتی از امام عسگری (ع) در ارتباط با یعقوب کندی ، نقل شده که ، در کتب روائی موجود است.
۴- نکته دیگر اینکه ، آیا تحدی ، مربوط به همه مخاطبان قرآن و در همه زمینه هاست و یا خطاب به یرخی از آنها و درپاره ای از موضوعات است؟
مؤلف مواهب الرحمن ، پس از ذکر آیه ۸۸ اسرا می نویسد: «- تحدی – دعوت عمومی از همه انس و جن ، بلکه از همه صاحبان علم و دانش و ذوی الفنون است و درحقیقت دعوت از عقل امکانی است و اگر کسی بگوید تحدی به همه چیز ، مورد پذیرش نیست پاسخش ، این است که ، قرآن درآیاتی خودرا «تبیانا لکل شی » توصیف کرده و نیز ، فرموده است :« لا رَطْبٍٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مبین ». (مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج‏۱، ص: ۱۱۹)
در برابر، نویسندگانی نیز یافت میشوند که حوزه قرآن را محدود به عقاید دینی و معارف اخروی کرده اند و طبیعی است، برای اینان ، چنین تعمیمی قابل پذیرش نیست.
۵ – علّامه مجلسى مراتب تحدّى را در شش مرحله ، تحدى به کل قرآن ، تحدى به ده سوره؛ تحدى به یک سوره؛ تحدى به کلامى مانند قرآن؛ذکر کرده است و مرحله پنجم از نظر ایشان، تحدی به مراحل فوق براى کسى چون پیامبر( ص) است که امّى و تعلیم نادیده باشد و سپس در سوره یونس، تحدی به یک سوره از هرکسى چه امّى و یا غیر امّى؛ است. (ر. ک: بحار الانوار ، ۱۷- ۱۸۷) مستند این قول در روایتی از تفسیرامام عسگری (ع ) گذشت.
۶- قاضى عبد الجبّار، به نقل از برخی معارضان گفته است «پیامبر(ص) زمانى اعراب را به آوردن همانندى براى قرآن و به میدان این مبارزه فرا خواند که قدرت یافته و اصحابش بسیار بودند و در همین زمان آن حضرت به جنگ با آنان نیز، پرداخت در نتیجه ترسى که به سبب جنگ در دلهاى آنان به وجود آمده بود، آنها را از آوردن همانندى براى قرآن بازداشت». (المغنى، ج ۱۶، ص ۲۳۱)
در پاسخ به این سخن، مؤلف اعجاز بیانی قرآن می نویسد: «قاضى عبد الجبّار به ردّ این سخن برخى از متکلّمان پرداخته است. ما در اینجا نیازى به نقل پاسخ او نمى‏بینیم و ذکر این حقیقت ما را از آن بى‏‌نیاز کرده که آیات تحدّى و مبارزه جویى قرآن- به استثناى آیه بقره- در دوران قبل از هجرت نازل شده است». ( اعجاز بیانى قرآن، ص ۵۹ )
۷- ممکن است این پرسش ، مطرح شود که، وجود آیات منسوخه ، با اعجاز و تحدی ، در تنافی است ؛ زیرا پدیده «نسخ» از جذبه روحانى قرآن کاسته و آنرا مورد تردید ، قرار مى‌‏دهد.
در پاسخ این اشکال، مؤلف کتاب« نسخ در قرآن» براین باور است که، پدیده نسخ نتیجه ای به جز آنچه گفته اند دارد و نه تنها از جاذبه قرآن نمی کاهد بلکه بالعکس بر حقانیت آن و این که کتابی از جانب خدای سبحان است دلالت دارد. او می نویسد:
«یکى از فواید و ثمرات پدیده «نسخ» در قرآن آن است که اعجاز بیانى و سایر ابعاد اعجازى قرآن را اثبات مى‏کند، بدین صورت که مردمان عالم از رهگذر نسخ به این نتیجه بسیار مهم مى‏‌رسند که رسول خدا- صلّى اللّه علیه و آله- در تشریع قوانین حیاتبخش قرآن کریم، از خداوند منّان الهام مى‌‏گیرد و هر چه مى‏‌گوید، کلا از سوى اوست و خود هیچ تصرفى و حتى اختیارى در نحوه تشریع و فرویش وحى و احکام الهى ندارد، جز همان رسالت‌هایى که خود قرآن در طى آیاتى بیان کرده است». (نسخ در قرآن، ص: ۳۴۸)
۷- تحدی به نظیر آوری، خط بطلانی است بر نظریه کسانی که معتقدند قرآن دارای منشأ نفسانی است. چه اگر قرآن دارای چنین خاستگاهی بود به یقین در سیر تدریجی و تکامل نفسانی انسانها ، نظیرآوری برای آن میسور و مقدور بود. اما گذشت زمان و ناتوانی بشر از همانند آوری برای قرآن دلیل بطلان این نظریه است. (ن گ: مباحثى در تاریخ و علوم قرآنى / ۳۰ ) «این ایده – وحی نفسی – در اصل توسط خاورشناسى به نام «مونتینه» اظهار شد و سپس توسط «امیل درمنگام» درکتاب زندگانى محمد (ص) شرح و بسط یافت.» (مباحثى در تاریخ و علوم قرآنى/ ۳۰)

جهت دعوت و تحدّى

پس از روشن شدن اصل تحدی، اینک نوبت آن است که جهت و یا ابعاد تحدی روشن شود. برخی از موضوعاتی که مرحوم میرزای اصفهانی ، در این جوابیه ، مرقوم فرموده اند ازین قرار است :

IMG_20210417_122340_408
۱ – تحدی به وصف فصاحت و بلاغت ، در قرآن کریم نیست. وی، در این باره ، می فرماید: «از اول تا به آخر قرآن ، یک آیه نیست که تحدی به قرآن از حیث فصاحت و بلاغت ، فرموده باشد و حمله علم قرآن هم در کلمات خود به تصریح و تلویح مطابق با صریح قرآن فرموده اند». (متأله قرآنی /۱۱۱) همانگونه که گذشت حتی کلمه تحدی هم در قرآن و لسان حمله وحی ظاهرا بجز، در یک مورد به کار نرفته است.
۲ – تحدی به قرآن ، عام و همگانی است که ، شامل همه ازمنه و اعصار و همه افراد و آحاد انسانی است. از منظر ایشان ، این امر، با اعجاز به صرف فصاحت و بلاغت ، در تنافی و تعارض است. نیاز بشر به علوم و معارف ، نیز ، دلیل دیگریست که وی ، بر همگانی بودن تحدی ، اقامه کرده است. گواینکه ، تلاشهائی از سوی برخی نویسندگان ، مانند صاحب کتاب «اعجاز بیانی قرآن » ، صورت گرفته است تا این تعارض به لحاظ تحدی به فصاحت ، از میان برداشته شود . با این بیان که ، هم عام بودن تحدی ، اثبات شود و هم تحدی به فصاحت ، استوار و پا برجا ، باقی بماند اما دلیل دوم میرزا ، همچنان ، به قوت خود ، باقی مانده است از اینرو که ، نیاز بشر به علوم و معارف است و به فصاحت و بلاغت ، نیست و قرآن ، دراین بخش ، باید خود را ، نشان بدهد. دلیل درستی برداشت میرزا (ره) ، تلاشهای بسیاروکوشش های تمام نشدنی، بسیاری از علاقمندان به علوم قرآنی است که در مکتوبات خویش ، در سده های اخیر، دراین باره ، به کار بسته اند.
میرزا (ره) می گوید: «فصاحت و بلاغت، بالاترین لباس زیبایی است که بر قامت علوم و معارف الهی پوشانیده شده و لکن تحدی به علوم و معارف است نه به فصاحت و بلاغت. زیرا که تحدی ِ به فصاحت و بلاغت در مقابل شعر امرؤالقیس و لبید و صاحبان قصائد سبعه معلقه و احزاب آنهاست. لکن کمال احتیاج بشر به علوم و معارف الهی است». (همان ، ص ۱۱۶)
۳ – تحدی به صرف فصاحت و بلاغت ، مستلزم تنزل رتبه پیغمبر(ص) و قرآن است.
۴ – تحدی به صرف فصاحت ، نسبت دادن نقص و ظلم به ساحت قرآن کریم و پیامبر(ص) است.
سخن ایشان، در این باره ، چنین است :
« تحدی بشر به صرف کسوت الفاظ قرآن ، برای شخص خاتم الأنبیاء(ص) با علوم و معارفی که قرآن خود را به آن معرفی کرده ، تنزل رتبه حضرت خاتم(ص) و قرآن مجید است و نسبت نقص و ظلم است که قرآن به حقایق و علوم خود در مقابل علوم مختلفه بشر از آغاز ظهور علم بشری تا امروز تحدی نکند و فقط به قسمت فصاحت اکتفا کند، در مقابل چند نفر فصیح و بلیغ». (همان ، ص ۱۱۷)
واقعیت این است که ، علم بشر هرچه به پیش می رود ارزش سخن میرزا (ره) در این باب ، روشنتر ، می‌شود چه ، با پیشرفت فکری انسان و افزوده شدن باب ها و جهت های تازه در مسأله اعجاز قرآن ، راهی بجز آنچه میرزا ، ترسیم کرده ، بحتم ، تنزل قرآن و ظلم به آنست . فصلهای نوینی ، مانند ، قسط قرآنی ، الهیات قرآنی ، فقه و چگونگی سلوک قرآنی ، جامعه سازی قرآنی ، قرآن و علوم تجربی ، قرآن و مبانی تربیتی ، قرآن و معیشت ، قرآن و صلح جهانی ، کیهان شناسی، انسان شناسی ، روح شناسی ، تاریخ شناسی ، سیاست شناسی قرآنی و صدها نظائر اینها .
به نظر می رسد ، با رشد فکری بشر ، دامنه اعجاز علمی قرآن ، رو به افزایش است. دلیل این امر ، کتابهای بسیاری است که درسالهای اخیر ، با موضوع فوق ، نگارش یافته است که هریک ، به تنهائی ، آفتاب اعجاز قرآن را ، آ شکارتر، کرده است.
۵– قرآن و کلام معصومین ، دارای هماهنگی و سازگاری است.
۶- تحدی به فصاحت و بلاغت ، در کلام معصومین (ع) نیز، موجود نیست که ، مرحوم میرزا(ره) این دو محور را به شیخ الرئیس افسر ، در آغاز رساله ، تذکر، داده است.
۷– جهت اعجاز قرآن درون متنی ، است. این جهت ، عبارتست از همان صفات ، که خدای سبحان ، عظمت قرآن را بر آنها مبتنی ، کرده است. به بیان دیگر، انبیاء برای اثبات حقانیت گفته های خویش ، معجزاتی مانند ، عصای موسی و دم عیسی آورده اند. اینگونه معجزات ، اموری ، خارج از متن تورات و انجیل و دفتر تشریع آنان است. ولی پیامبر اسلام (ص) ، معجزه ای آورده که ، اعجازش در درون آن نهفته است و در این معجزه ، اولا ، دلیل و مدلول با هم یکی بوده و دارای اتحاد است. ثانیا ، صفات درونی آن ، دلیل اعجاز است. ثالثا ، خود خداوند و حمله کتاب ، بشر را ، به آن صفات ، ارشاد کرده اند. رابعا، معجزه پیامبر(ص) از وجهه استقلالی برخوردار است و نیازمند چیزی ، بیرون از خود ، نیست.
افزون براین، تحدی به موارد درون متنی ، و یا نیاز بشر به علوم و معارف قرآنی ، در تنافی با تحدی به فصاحت و بلاغت نیست زیرا این بعد از اعجاز، نیز، همچون سایر علوم و معارف قرآن ، درون متنی و ذاتی آن و بسان یک روح در دو پیکر است و امری است که ، فطرت سخن شناسان به آن ، گواهی داده است. بدین خاطر است که برخی نوشته اند : « اعجاز در سخن و غیر آن از ویژگیهاى ذاتى قرآن است. گر چه اعجاز در سخن از سایر اعجازهاى قرآن آشکارتر است و خداوند، عرب را به آن تحدّى کرده است که اگر مى‌‏تواند مانند آن را بیاورد». (معجزه بزرگ پژوهشى در علوم قرآنى، محمد ابو زهره،محمود ذبیحى‏ ، ص: ۳۵۲)
زرکشی می گوید : «خداوند معجزه هر پیامبری را از جنس پیشرفته ترین پدیده زمان آن پیامبر قرار می دهد. در زمان موسی سحر به نهایت پیشرفت خود رسیده بود. در زمان عیسی طبابت و در زمان محمد (ص) فصاحت». (البرهان فی علوم القرآن ، زرکشی ،ج ۲، ص ۵۸)
قرآن شناس معاصر ، علامه حکیمی درباره این ویژگی ذاتی قرآن و نقش آن در ادبیات غنی و گسترده جامعه مسلمانان می نویسد :
« قرآن کریم به جز اشتمال بر حکمت و هدایت و حقوق و اخلاق و تاریخ درست پیشینیان و آداب و تربیت و معارف راست و اسرار طبیعت و اسرار اسماء و . . . بجز اینها همه ، از جنبه ادبی نیز در بالاترین سطح جای دارد. این جنبه ادبی بسیار قوی در قرآن کریم ، از روزگار نخست موجب گشت تا ادیبان و مردم با ذوق و برخوردار از قدرت هنری و ذوق ابداع، بیشتر مجذوب آن گردند و زیر تأثیر آن قرار گیرند و در صور بیانی و تعبیرات آن دقت کنند.» (دانش مسلمین / ص ۷۵)
پروفسور «مونتگمری وات» – خاور شناس مشهور انگلیسی – ، قرآن را خاستگاه همه هنرها دانسته است که از آن جمله ، فن « بدیع » است. وی می گوید: «این اولین و اخرین کتابی است که موجب بروز انواع هنر هاست». (مجله بشارت ، ش ۱۸ص۱۴)
ونیز، « سرکو ویلیام » انگلیسی ، میگوید: «به گفته تمام خاور شناسان دنیا ، قرآن در منتهای درجه فصاحت و بلاغت است و سبک و اصول آن به پایه اعجاز رسیده است». (اعترافات دانشمندان بزرگ جهان ، ص۵۶)
و«لیبون» دانشمند فرانسوی می گوید : «در عظمت و جلال قرآن همین بس ، که گذشت چهارده قرن از نزول آن، نتوانسته کوچکترین خللی در آن ایجاد کند اسلوب بیان و کلمات قرآن ، چنان ، تازه و شیرین است که ، گویی دیروز، پیدا شده است». (اسلام از دید گاه دانشمندان جهان ، ص۶۰۸)
و«گولیت » از اروپایی ها میگوید: «قرآن با زیبایی های جاذبش، خوانندگانی را مجذوب خود می سازد و با فصاحت و بلاغتی که دارد رغبت زاید الوصفی در خواننده خود ایجاد می کند». (آنچه باید از قرآن بدانیم ص ۶۴)
بنا بر این ، تعبیر مرحوم میرزا در آغاز رساله، از فصاحت و بلاغت قرآن ، به عالی ترین لباس بر اندام معانی و حکم قرآن ، لزوما ، مبین جهت اعجازی قرآن در فصاحت و بلاغت نیست. از آن جهت که مفهم، اضافه حقیقی نیست و با این تعبیر، احتمال اضافی بودن ، در کلام گوینده ، از میان نمی رود. به اضافه اینکه ، آیات تحدی دارای اطلاق است، هم از حیث علوم و معارف و هم از حیث فصاحت و بلاغت ، و این، همان نکته ای است که میرزا ، در بخش دیگری از این جوابیه با قوت و قاطعیت بیشتری بر آن تاکید کرده و فرموده است : «مورد تحدی- ناتوان بودن بشر از آوردن مانند آن – فقط – به فصاحت و بلاغت نیست اگرچه عرب از آوردن مثل فصاحت قرآن هم «عاجز» است، بلکه مورد تحدی همانا علوم و معارف و حکم است در مقابل کل بشر. زیرا فلاسفه الهی و طبیعی در رشته معارف بشری ، مذاهبی اختراع کرده و تا امروز بشر، هنوز به آن مطالب سر گرمند». (متأله قرآنی ص ۱۱۷)
۸ – نقش غیرمعصوم در ارتباط با قرآن ، چیزی بجز تذکر به اصل قرآن و یا تلاش برای دریافت فهم معصومین (ع) ، نیست وی در این باره می گوید :
« جواب سؤال مرقوم – جهت تحدی قرآن – به این عبد عاجز مربوط نیست. خود کتاب و عالِمین علوم آن در زمان صدور قرآن، الی یومنا هذا و ما بعده من الایام، جواب فرموده، فقط این عاجز تذکر به جواب آنها می دهد». (همان / ص ۱۱۰)
هر چند سخن ایشان در این بخش صریحِ در انحصار فهم قرآن ، به معصومین (ع) نیست اما با توجه به مبنای ایشان و روایات بسیاری که محدثانی، چون فیض کاشانی ( ن گ مقدمه تفسیر صافی ، فیض کاشانی ، ج ۱ ) و علامه مجلسی، نقل کرده اند (ن گ: الحیات /ج۲ باب ۶) و به اضافه دلایل دیگری که برخی از شاگردان مکتب عظیم فکری ایشان ، در نوشته ها و مکتوبات خویش ، آورده اند،(ن گ عقلانیت جعفری ، بویژه بخش ۴) چنین انحصاری، از کلام ایشان ،استنباط می شود.
از اینروست ، که ایشان در جای دیگری، از این جوابیه ،می فرمایند :
« بدیهی است که در فهم قرآن باید به خود آیات و روایات اهل عصمت ، رجوع کرد نه به خیالات و حدسیات». و به گفته خواجه نصیر طوسی؛ به اوهام بشری و مسائل صد در صد اختلافی. (متأله قرآنی ، ص ۱۱۹)
۹– قرآن کریم جهت دیگری ، بجز فصاحت و بلاغت برای وجه امتیاز قرآن ، مشخص کرده است و این جهت در قرآن و بالطبع ، درکلام معصومین ، تحدی به علوم و معارف کتاب است. ایشان ، می نویسند :
« لکن در آیات کثیره ای قرآن را به اوصافی توصیف فرموده که تمام اوصاف امتیاز قرآن را معین می کند و بُعد تحدی و وجه عجز بشر را که در قرآن تصریح شده بیان می فرمایند و جای بیان برای دیگران نمی گذارد». (همان ، ص ۱۱۱)
۱۰ – همه جهات اعجاز و صفات قرآن ، پیرامون محور هدایت انسان و به گونه ای با آن مرتبط است. مانند رشد ، بصائر ، بینات ، آیت ، علم ، حکمت ، نور ، روح و…ایشان پس از ذکر آیاتی چند درباره اوصاف قرآن ، می گویند : « از مجموع آیات استفاده می شود که قرآن دارای علوم ، معارف و حکمتی است که بشر را با بینه و برهان بصیرت می بخشد و از تاریکی جهل و نادانی ، به روشنایی علم و دانایی سوق می دهد و برای امراض قلبی ، شفاست و پند و اندرز است و نوری است که هر پوشیده ای را ، ظاهر می گرداند و روحی است که مایه حیات دل است». (همان ، ص ۱۱۶)
امام صادق علیه السّلام ، وجه عظمت قرآن را، متنی و محتوائى مى‏ داند و بیان مى‌‏دارد که خداوند در قرآن تمام علوم و مطالب لازم ، و مورد نیاز بشر را، بیان نموده است و مى‏‌فرماید:
«ان اللّه أنزل فى القرآن تبیان کل شى حتى و اللّه ما ترک شیئا یحتاج العباد الیه الّا بیّنه للناس حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا نزل فى القرآن، الّا و قد انزل اللّه فیه‏ ».( تفسیر قمى ذیل آیه ۸۹ سوره نحل.) «خداوند در قرآن هر امرى را بیان نموده است و قسم به خدا که او از هیچ امرى که مورد نیاز بندگان بوده است، فروگذار نکرده ، مگر اینکه آن را بیان داشته، به شکلى که بنده نمى‌‏تواند بگوید: کاش در این موضوع هم خدا سخن مى‏گفت، زیرا خداوند در هر موضوعى سخن گفته است‏».
براستی ، منظوراز تبیان هرامر، در قرآن چیست ؟ در پاسخ به این پرسش ، میان ، علاقمندان به قرآن ، اختلاف نظر است که در یک نگاه کلی ، به سه دسته ، قابل قسمت اند برخی ، چون فیض کاشانی ، معتقدند که همه علوم در قرآن است. برخی دیگر ، علوم و معارف آنرا به مساله هدایت ، تقیید زده اند. به زعم اینان، منظور از تبیان هر چیز، موضوعاتى است که براى هدایت بشر به سوى کمال لازم است. زیرا مقام قرآن ، مقام هدایت است و انتظارات بشر از این کتاب ، چیزی ، بجز ، ارشاد به مبدا و معاد ، نیست. گروه سومی نیز ، راه میانه و تفصیل را، برگزیده و گفته اند؛ گاه ، قرآن استطرادا ، به پاره ای از، موضوعات دیگر ، پرداخته تا عظمت علمی و حقانیت خویش را اثبات کند.
استاد شریعتی مینویسد: «شاید بتوان گفت که هیچ علمى نیست یا دست کم، کمتر علمى است که قرآن، ضمن بیان مقاصد اصلى خود وارد آن نشده و به نوعى از آن سخن ، نگفته باشد. نه به طور منظم و مبوّب که بتوان آنها را از قرآن آموخت، بلکه به کیفیتى که فهمیده مى‏‌شود گوینده این کلام، از آن علوم کاملا مطّلع بوده است و قطعى است که چنان عالمى جز خداوند محال است کسى دیگر باشد، هر چند از زبان پیغمبر شنیده شده است.» (وحى و نبوت در پرتو قرآن، ص: ۳۰۳)
واقعیت این است که ، مرحوم میرزا ، دیدگاه خود را دراین باره – و البته در این رساله – به تصریح ، بیان نکرده است و به صورت کلی ، وجه تحدی را به «علوم و معارف »، و البته ، مطابق با نیاز های بشر، تقیید زده است. اما آیا منظور، علومی است که ، گرهی از مشکلات هدایت آدمی ، باز می کند و یا مقصود ، از «تبیان کل شی»، عبارت از، وجود همه دانش ها و معارف ، درقرآن است که با گذر زمان، آشکار خواهد شد؟ حقائقی که ، دانش آن، بالفعل ، در نزد عالمان واقعی قرآن ، موجود است.
ظاهرعبارات ایشان ، به ویژه با تاکید بر موضوع هدایت و فروع آن ، وجه نخست است ولیکن با توجه به سلوک اصولیون ، در پای بندی به حجیت ظواهرآیات و جایگاه رفیع حدیث – دومین منبع استنادی دین – در نزد میرزا ، می توان چنین نتیجه گرفت که ، وی ، وجه دوم را باور ، داشته است. در این باره کافی است به ، حکایاتی که از وی علی الخصوص ، و از شاگردان او ، نقل شده است و نیز، به تدبر پانزدهم از کتاب «پیام جاودانه »، در زمینۀ حروف بسیطه قرآنی ، حاصل آن حالات و مقالات ، مراجعه شود تا ، حقیقت ، بسان آفتاب ، رخ ، بنمایاند. (ن گ: متأله قرآنی، ۲۲۹ -۲۴۷)
صاحب «بیان الفرقان » ، در جهت دوم از جهات ده گانه کمالی قرآن می فرماید:
« قرآن دارای جامعیت و قرآنیت است ، به جوامع الکلم که فرمود « اوتیت جوامع الکلم » از اینرو به جهت تنزیل ، نسخه عالم تکوین است جمعا و جملا ، از ازل تا ابد و از جنبه تأویل و تفسیرش نسخه عوالم تکوین است از حیث بسط و تفصیل ، از اولین خلق و ابداع و مشیت و اراده و تقدیر و عالم ذر و عهد و میثاق و سماوات و ارضین ، و آنچه در آنهاست». (متأله قرآنی ، ص ۱۳۷)
علامه حکیمی از شیخ استاد ، قزوینی ، نقل می کند که ایشان ، در مقام علم الحروف وحیانی -از اقسام سه گانه علم الحروف و عالی ترین آن – ، به نه اسم اشاره می کرده ، که از طریق آنها ، علم به حوادث آینده جهان و نیز ، علم و قدرت ، دست یافتنی است. وی معتقد بوده است یکی از این نه اسم ، خود کلمه قرآن است. (ن گ: پیام جاودانه ، ص ۲۶۷)
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
آری «بالحق انزلناه وبالحق نزل» که ، «وَ لَوْ أَنَّ قرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏.» ( رعد ،۳۱) «اگر کتابى ، کوهها را به رفتار آورد و زمین را از هم بشکافد و مردگان را به گفتار آورد – همین قرآن با عظمت است.- (ن گ: آن‏سوى آیه‌‏ها نگرشى بر اعجازهاى پزشکى قرآن ، صمد نورى زاد، ص۱۳ ) ‏
۱۱ – معارف وحیانی در عرض معارف بشری و قسیم آن است.
۱۲ – معارف وحیانی ، افزون بر وجهه استقلالی و صبغه تأسیسی ، حاکم بر معارف و علوم بشری است و این، بزرگترین امتنان حضرت حق ، بر کل بشریت است. چه ، اگرقرآن ، به این دو بعد بنیادین ، در اعجاز، قوام نمی گرفت ، و یا علوم و معارفش از مدرسه «علّمک ما لَم تَکُن تَعلم» ، نازل نمی‌شد و یا التقاطی و ممزوج با معارف بشری می بود ، « لقَد تَجلَّی الله لِخَلقه فی کلامِه» (الحیات ،ج۲،ص۱۷۲) شکل نمی گرفت و تحقق نمی یافت و منّت نهادن ویژه ، بر بشر، معنا پیدا نمی کرد و با همه خوب دیدن، و دیده نیالودن به بد دیدن ، می بود آنچه پیش از بعثت ، بود.
میرزا می نویسد :
« پیغمبری که خود را خاتم انبیا معرفی فرموده و خدای بی همتا او را بر تمام عالمیان و همه مردمان ، مبعوث کرده با سابقه حکمت و معارف یونان و سایر فرق عالم، چگونه ممکن است خدایی را که بشر- به فطرت اولیه خود پی او – می گردند و می خواهند به هر وسیله او را پیدا کنند آن خدا و این پیغمبر، در این باره به کلی ساکت باشند و هیچگونه تصدیقی و یا انتقادی از معارف بشری ننمایند؟» ( همان ، ص ۱۱۷)
علامه حکیمی تصویر روشنتری ، از این سخن اصفهانی به دست می دهد. وی می نویسد:
«امام علی بن ابی طالب ع در آغاز نهج البلاغه – در چند تصویر زنده بیانی و بیان اوجگرای بلاغی ، و هشدار تکان دهنده ابلاغی- می فرماید: «هنگامی پیامبر اکرم ص مبعوث گشت و قرآن نازل شد که هیچ طریقی حق، و هیچ شناختی درست ، و توحیدی صحیح ، و راهی رساننده به حقیقت و مشعلی نشان دهنده راه هدایت ، و فریادی برای گسترش عدالت ، در هیچ جا، در روی کره زمین، نبود و وجود نداشت». این سخنان به صراحت نفی صحت و درستی همه مکتبها و دینهایی است که پیش از نزول قرآن در دست بشر بوده و در هر جای کره زمین و در هر کشور و در هر کتاب و نسخه و در هر دیر و غار و مدرسه و اکادمی و لوکیون وجود داشته است». (پیام جاودانه ، ص ۱۰۰)
نسخه منحصر به فرد بودن قرآن، و وامانده گی بشر و همه بشر، چه معاصران نزول ، و یا غیر آنان ، از تبیین راه درست هدایت ، نکته ای است که نگاه فیزیکدانی مانند «انیشتین» را نیز به خود ، خیره کرده است و می گوید : «قرآن، کتاب جبر ، هندسه یا حساب نیست. بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست – راهی که بزرگترین فلاسفه دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند – هدایت می کند » ( راه تکامل ، ج۶ ، ص ۵۳ ) به قول حافظ:
ذخیره ای بنه از رنگ و روی بهار / که می‌رسند ز ره ، رهزنان بهمن و دی.
به صوت بلبل و قمری اگرننوشی، می/ علاج کی کنمت ؟ آخرُ الدّواءِ الکَیّ

نتیجه گیری:

با بررسی رساله ی اعجاز قرآن یا نامه به شیخ‌الرئیس افسر – که در واقع، نامه ای به زبان فارسی در پاسخ به سؤالات یکی از شاهزادگان فرهیختۀ قاجاری است، بخشهایی از نوشتار آیت الله میرزا مهدی اصفهانی، در تبیین وجه تحدی و اعجاز قرآن به بحث گذاشته شد. ابتدا کلام ایشان در کاربست واژۀ «تحدی» همچون دیگران، مورد نقد قرار گرفت و سپس دیدگاه وی دال بر نفی تحدی در قرآن به صرف فصاحت و بلاغت، با ذکر دلایل و شواهد متعدد، تأیید گردید. در نتیجه، سویۀ تحدی قرآن به علوم و معارف بی‌مانند قرآن معطوف گردید و اصل اعجاز قرآن به جهت علوم و معارف نوین و بی پایان آن بطور اجمالی تبیین گشت. همچنانکه در بارۀ دایرۀ علوم قرآن و محدودۀ علوم قرآن، و جهات تحدی و دعوت، در نظرگاه میرزای اصفهانی، پرسش های که وجود داشت به تفصیل، بررسی و تحلیل کرده و پاسخ داده شد.

یادداشت و منابع:

* این مقاله، سال ۱۳۹۳ به منظور درج در کتاب «مشعل معرفت»، «ارج نامۀ آیت الله سید جعفر سیدان» نگاشته شده بود که متأسفانه توسط بخش تدوین بدون ارائۀ گزارشی از چاپ در آن اثر کنار گذاشته شد. گزارشی از کتاب را به بزودی در سایت خواهید خواند. (مدیریت سایت ششم)

۱- قرآن، ترجمه موسوی گرمارودى.
۲- آشنایى با علوم قرآنى، محمدمهدی رکنی‌یزدی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، سمت، ۱۳۹۷.
۳- آن‏سوى آیه‏‌ها، نگرشى بر اعجازهاى پزشکى قرآن ، صمد نورى زاد، تهران، آیت عشق، ۱۳۸۳.
۴- اسباب النزول ، واحدی نیشابوری.
۵- اعجاز در قرآن کریم ، حسن عرفان، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۷۹.
۶- اعجاز قرآن -در نظر اهل بیت عصمت«ع»، و بیست نفر از علماى بزرگ اسلام، سید رضا مؤدب، احسن الحدیث.
۷- اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، قم، موسسه آل البیت، ۱۴۱۷ق.
۸- اعجاز بیانی قرآن، عایشه بنت‌الشاطی، مترجم: حسین صابری، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۳.
۹- التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفه، مؤسسه التمهید، قم ۱۴۲۸ق.
۱۰- الحیات، محمدرضا حکیمی، ترجمه: احمد آرام و دیگران، دلیل ما، قم.
۱۱- المسائل العکبریه، شیخ مفید.
۱۲- امالی الطوسی، محمد بن حسن طوسی.
۱۳- بحار الانوار ، علامه مجلسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
۱۴- بلاغت و فواصل قرآنی ،جواد طاهرخانی، جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۳.
۱۵- بیان در علوم و مسائل کلى قرآن، سید ابوالقاسم خوئی، مترجمان: محمد صادق نجمی و هاشم زاده هریسی، سازمان چاپ و انتشارات.
۱۶- بررسى نظریه «عرفى بودن زبان قرآن»، حمید آریان، معرفت، تیر ۱۳۹۶، شماره ۲۳۵ «ویژه علوم قرآنی».
۱۷- پژوهشى پیرامون تدبردر قرآن، ولى الله نقى پورفر، انتشارات اسوه، ۱۳۸۷.
۱۸- پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، محمد علی رضایی اصفهانی،  کتاب مبین، ۱۳۸۰.
۱۹- پیام جاودانه، محمدرضا حکیمی، قم، دلیل ما.
۲۰- تفسیر منسوب به امام عسگری (ع)، ترجمه: رضا استادی، موسسه فرهنگی تبیان، ۱۳۸۷.
۲۱- تفسیر مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی.
۲۲- تفسیر الصافی، فیض کاشانی.
۲۳- تفسیر البرهان، السیدهاشم البحرانی.
۲۴- تفسیر قمى، علی بن ابراهیم قمی، قم، ۱۴۰۴.
۲۵- تفسیر تسنیم، عبدالله جوادی آملی، اسراء، قم.
۲۶- دانش مسلمین، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۲۷- درسنامه علوم قرآنی، حسین جوان‌آراسته، بوستان کتاب قم، ۱۳۹۵.
۲۸- راه تکامل، احمد امین، مترجم: محمد امامی، و دیگران،۱۳۶۱.
۲۹- عقلانیت جعفری، محمدرضا حکیمی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
۳۰- علم به کجا می رود؟ ، ماکس پلانگ، مترجم احمد آرام، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۹۲.
۳۱- قرآن ‏شناسی، محمد تقی مصباح، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
۳۲- متألّه قرآنی شیخ مجتبی قزوینی خراسانی‌، محمدعلی رحیمیان فردوسی‌؛ مقدمه محمدرضا حکیمی‌. دلیل ما، قم، ۱۳۸۲.
۳۳- مرزهاى اعجاز، سید ابو القاسم خوئى ، مترجم: جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق(ع)، تهران، ۱۳۸۵.
۳۴- مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، سیدعبدالاعلی سبزواری، دار التفسیر، ۱۳۸۹.
۳۵- معجزه بزرگ پژوهشى در علوم قرآنى، محمد ابو زهره،محمود ذبیحى‏
مجله بشارت ، ش ۱۸.
۳۶- نگرشى نوین بر تاریخ و علوم قرآنى،مولفان: بی‌بی سادات رضی و دیگران، بنیاد قرآن.
۳۷- وحى و نبوت در پرتو قرآن، محمدتقی شریعتی ‌مزینانی، محمد بدیعی، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۴.
۳۸-….

Print Friendly

۲ نظر برای این مطلب

  1. با سلام
    تشکر از سایت ارزشمند و مفیدتان
    چطور می توان پی دی اف این مقاله را داشت

  2. با سلام
    با پوزش، پی دی اف مقاله در اختیار نبود تا بارگذاری بشود.

یک نظر بگذارید