مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

پروژه نجات آرمان خواهی

نویسنده: دکتر سارا شریعتی
ارسال شده در تاریخ ۲۴ دی ۱۳۹۴

تهیه برای سایت ششم: سید علیرضا حیدری

در پی برگزاری نشست روز ۲۹ آبان ۱۳۹۴، در مجموعه امام صادق (ع) میبد، که دکتر سارا شریعتی به انجام سخنرانی پرداخت ، روزنامه همشهری گزارشی از این نشست به چاپ رساند که به دلیل مفید و فراگیر بودن آن و ارزش مقاله ای که داراست، و آن را فراتر از یک گزارش ساخته است، به درج آن در بخش مقالات سایت مبادرت کردیم. امید آن که سودمند باشد.

سایت ششم

فقر و ناامیدی عامل پیوستن عامل پیوست اروپایی هابه داعش است. اروپا در آنها ملغمه ای از فقر،تحیر و طرد شدگی و در نهایت نا امیدی به وجود آورنده است. دکتر سارا شریعتی، دانش آموخته جامعه شناسی امور دینی و سومین فرزند مرحوم دکتر علی شریعتی است. او که استادیار گروه جامعه شناسی را در مدرسه عالی مطالابات علوم اجتماعی گذرانده است. جمعه گذشته، سارا شریعتی به دعوت مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) از نسبت «فقر» و «دین» گفت و در این راه، نگاه ویژه ای به کتاب «منهای فقر» نوشته استاد محمدرضا حکیمی داشت. آنچه در ادامه میخوانید، خلاصه ای از این نشست است :

امروز توجه به ایده «منهای فقر» دوباره اهمیت پیدا کرده، خصوصاً برای ما که منتسب هستیم به فرهنگ اسلامی و به عنوان ایرانی شناخته می شویم. هفته پیش در پاریس صدها نفر با نام الله اکبر و به نام اسلام کشته و مجروح شدند و یک جریان مشخصی که خودش را منسوب به اسلام می داند به نام داعش مسئولیت آن را بر عهده می گیرد. امروز متاسفانه در اخبار و رسانه ها، نام اسلام با روشنفکران و علما و فیلسوفان و تمدن آن پیوند نخورده بلکه با داعش و القاعده و طالبان پیوند خورده است و مدام می پرسند که این اسلام چه ویژگی هایی داردکه این خشونت هارا به وجود می آورد؟

به نظرم میرسد که مدام پرسش از دین و فکر و مذهب می کنند و این که اسلام ذاتاً و بنا بر متن اش خشونتگر است و جهاد هم یعنی مبارزه و جنگ مقدس و بنابراین دینی که جهاد دارد، به ترور و خشونت می انجامد. در حالی که یک مطالعه و نگاه اجمالی به تمام کسانی که در همین روز ها به دلیل حوادثی که در پاریس اتفاق افتاد دستگیر شدند و حتی اگر مفصل تر نگاه کنیم، بسیاری از کسانی که در این چند دهه فعال بودند و جزو کسانی بودند که این عملیات مسلحانه را سازماندهی کردند، می بینیم که در اکثریت مطلق افرادی بودند که به جامعه نسل دوم و سوم مهاجران تعلق داشتند.

اروپا خودش داعش را تولید کرد

بنابراین تحلیل من از این جریانات ترور و خشونتی که در اروپا به وجود آمده است که این جامعه خودش داعشی را تولید می کند و سر ما را کلاه می گذارند و می گویند که مرز هارا ببندید، انگار که همه مهاجمان از بیرون می آیند نه بلکه این جامعه خودش با پیوند زدن فقر با نا امیدی این را تولید می کند. فقر و ناامیدی خشونت ترور ایجاد می کند.یک جوان بیست و چند ساله می آید و اسلحه را می گیرد و همه ما را به رگبار می بندد، این پدیده را قبل از این که محکوم کرد باید فهمید و باید تحلیل کرد که چرا به چنین خشونت و عملیات انتحاری منجر می شود و چرا این ها این جامعه را مقصر می گیرند و کل جامعه را هدف می گیرند و به نام استدلال و احکام و آموزه هایی افراد بی گناه را ترور میکنند به نظر من این آموزه ها نیستند گه امروز مورد پرسش هستند بلکه این فقر و ناامیدی است که در پرونده این خشونت وترور متهم است بنابراین امروز تأکید و توجه و پررنگ کردن مبارزه و ساخت جامعه منهای فقر برای ما بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد البته اگر بخواهیم که جامعه ما هم این گرایش های رادیکال را تولید نکند. اگر بخواهیم جلوی خشونت و جنگ طبقاتی و کینه ها و نفرت هایی را که جامعه نابرابری مبارزه کنیم.

ماجرای فقر چیست؟

هرگاه جامعه ای وجود داشته ساختار های نابرابر نیز در آن جامعه وجود داشته از سویی همیشه میل به مبارزه با این نابرابری نیز وجود داشته است. حدود یک دهه است که پرونده فقر دوباره برجسته شده است. در سال های ۶۰ و۷۰ میلادی، بسیاری از اقتصاد دانان و جامعه شناسان گفتند که امروز حداقل در جوامع پیشرفته دیگر مسئله ای به نام گرسنگی وجود ندارد و دیگرمسئله ما فقر نیست و جامعه به یک سطح و رفاه نسبی رسیده و مسئله ما توسعه بیشتر و پیشرفت اجتماعی و این که مردم از این مواهب اجتماعی بیشتر برخوردار شوند، است.

بنابراین مسئله فقر و گرسنگی در دهه های گذشته تمام شد و از بین رفت مگر اینکه اتفاق طبیعی مثل سیل یا زلزله پیش آید اما کمتر از ۲ دهه بعد فقر پرونده اول مسائل اجتماعی شد. بسیاری از جامعه شناسانی که تا آن روز اصلاً به این مسئله توجه نمی کردند در بین مردم رفتند و از فقر اجتماعی و اشکال جدید فقر شهادت گرفتند و از چهره های جدید فقر صحبت کردند. آنها گفتند اگر چهره اولیه فقر، گرسنگی بوده و بعد بی پولی و آن چیزی که اقتصاد دانان به آن فقر درآمدی می گویند، فقر امروز چهره های جدیدی دارد. مهاجران جزو خانواده های جدید شدند، خارجی هایی که از یک کشور دیگر به یک کشوری آمدند با فقر آشنا شدند، بنابراین فقر امروز چهره های جدیدی پیدا کرده است و یک سری عوامل اجتماعی و طبیعی مثل جنگ هم باعث شد که فقیر سازی کند.

جنگی که الان در عراق و سوریه است در ابعادی وسیع خانواده هایی بی خانمان و فقیر می سازد. مردم و خانواده هایی که تا دیروز خانه و کار داشتند الان دیگر آواره کوچه ها و خیابان ها هستند. آمار ۵ سال پیش حکایت از این دارد که بین ۳۰ تا ۵۰ درصد مردم جهان سوء تغذیه دارند، یعنی از هر ۵ بچه یک بچه در خانواده گرسنه به دنیا می آید و این فقری که امروز به وحشیانه ترین شکل دوباره مطرح شده در کشور های پیشرفته و فقیر باهم متفاوت است.

اقتصاد دانان می گویند که در کشور های پیشرفته ما با فقر گذرا روبرو هستیم، یعنی فقری که در یک دوره ای به دلیلی مثل بیکاری، سیل، زلزله یا بیماری یک خانواده ای دچار فقر می شود ولی بعد از مدتی بر این موقعیت غلبه می کند و بعد دوباره زندگی خود را از سر می گیرد.

در یک رساله که در مورد فقر نوشته شده، یک تفکیکی قائل می شود بین فقر به عنوان حاثه و فقر به عنوان یک سرنوشت. اقتصاد دانان می گویند که در کشور های پیشرفته اغلب فقر یک حادثه است، حادثه ای که گذراست و بعد از مدتی بر آن غلبه می شود و تمام می شود به دلیل آنکه فرصت های برابر وجود دارد چون جامعه فرصت غلبه بر این موقعیت سخت را برای شما فراهم می کند اما اقتصاد دانان در کشور های فقیر از فقر مزمن صحبت می کنند.

پدر و مادران فقیر، خانواده هایی فقیر می شوند و فرزندان فقیر به وجود می آورند و بعد فقر خودش را باز تولید می کند و چیزی عوض نمی شود. در بین خانواده ها فقر فرهنگی محصول فقر اقتصادی است. خانواده ای که سرمایه اقتصادی ندارد و طبیعتاً فرزندانش باز فقیر می شوند و سرمایه فرهنگی هم ندارند، در نتیجه در جوامع و کشور های فقیر که شاید بتوان گفت که اکثریت جوامع و کشور های اسلامی به این جوامع تعلق دارند فقر یک سرنوشت است و بنابراین یک پرونده مهمی نیمی از جمعیت را کم و بیش درگیر کرده است.

در ایران نه صرفاً در تهران، از یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان کمتر جزو خط فقر است در حالی که می دانیم بر اساس آمار سازمان بیمه وتأمین اجتماعی حداقل دستمزد حقوق کارگران ۷۱۲ هزار تومان است یعنی از همان اول با این حقوق در خط فقر هستند. به همین دلیل جدا از معیار خط فقر مطلق از یک مفهوم دیگر هم صحبت می کنند و آن فقر شدید است که یعنی گرسنگی، با معیار خط فقر مطلق ۴۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر مطلق هستند و اگر گرسنگی را بگیریم ۱۰ درصد مردم ایران زیر خط فقر شدید هستند و این آمار در روستا ها به ۱۴ درصد می رسد. با این تصویر می توان پرسید که مسئله ای که حد اقل یک سوم مردم این جامعه را به اشکال مختلف درگیر خود کرده، به شکل گرسنگی در بدبینانه ترین سناریو یا به شکل کم درآمدی که نمی تواند تمام مایحتاج خود را تأمین کند یا حتی خانواده های متوسطی که زیر خط فقر نیستند اما از حل مسائل روزمره خود عاجز هستند. وقتی یک سوم مردم این کشور درگیر پرونده فقر هستند آیا صحبت کردن از هر مسئله دیگری مسئله ثانویه نیست؟آیا روشنفکران وعلمای دینی و چهره های فکری و مطبوعات ما و محافلی که افکار عمومی را می سازند نباید توجه کنند و یک پرونده ای به فقر و کم درآمدی و گرسنگی و بی پولی در این جامعه اختصاص دهند؟ در صورتی که می بینیم که چنین نیست و به همین دلیل در این فقر پژهشی و کمبود سخنرانی ها و مباحثی در مورد فقر اجتماعی، هرگونه تلاشی در این زمینه اهمیت پیدا می کند. ما چنین تلاش هایی را میبینیم و ایران جامعه ای است که با کمتر جامعهای قابل قیاس است و این پدیده در جامعه ایران به چشم می خورد که همبستگی اجتماعی در سطح جامعه بسیار گسترده است. اگر این موسسات خیریه و افراد خیر و چهره های مدرسه ساز و کسانی که به مشکلات پزشکی، دارویی، اقتصادی و تحصیلی مردم رسیدگی می کنند، اگر اینها نبودند و همه این کارها به دولت واگذار میشد، شاید خیلی زود تر مشکلات جدی تری سر می زد و ما شاهد جنگ ها و تشنجات و جنبش های اجتماعی و طبقاتی جدی در جامعه بودیم. یکی از مواردی که هنوز جلوی فروپاشی اجتماعی را گرفته، همین محافل و تشکلات و سازمان های خیریه و داوطلبانه ای است که در ایران سنت خیلی قدیمی دارد و بافرهنگ ما پیوند خورده و اتفاقاً زنانی که اغلب در صف مقدم سیاست و اقتصاد وفکر واندیشه نیستند در این حوزه در صف مقدم هستند و نقش جدی بازی می کنند.با این تصویر از وضعیت فقر،پرداخت به کتاب منهای فقر آقای حکیمی چه آموزه ها و درس هایی برای ما دارد؟ به نظر من نخستین درس در این کتاب، خود به عنوان فقر بود.

این فقیر است به دلیل آنکه درس نخوانده یا عرضه نداشته یا از فرصت ها استفاده نکرده است. به جای اینکه بحث جامعه شناختی و اجتماعی کنند، بحث روانشناختی می کردند و به فقر ساختاری اجتماعی توجه نمی کردند یا اصولاً فقر را به سرنوشت و عدل الهی و خود خدا نسبت می دادند. خدا خواسته که بعضی ها فقیر باشند و بعضی ها ثروتمند. ما این را در آموزه های کاتولیکی که بعداً هم مورد نقد قرار گرفت، دیدیم که از فقیر صحبت میشود و می گوید خدا فقیر را با قناعت و صبرش می آزماید و ثروتمند را با سخاوتش این آموزه کاتولیکی است. بنابراین اینجا هیچ بحثی از برابری نیست، بحث بر سر سخاوت و کرامت و صدقه ثروتمند و قناعت و صبر فقیر است. در صورتی که در این کتاب عنوان فقر است و فقر مورد پرسش است و اگر فقر مقصری دارد مقصرش نه خداست و نه فرد بلکه مقصر جامعه است. این جامعه است که فقر را تولید می کند و ساختار های نا برابر را تعمیق می بخشد و منجر به تولید فقرا می شود. این نخستین درس بود که ما کل جامعه را مسئول بدانیم چون اگر از فقر صحبت کنیم جامعه در تمامیت خود مسئول است تک تک افراد این جامعه است که از ثروتی که در این سرزمینی که در آن زندگی می کنند بهره مند شوند.بنابراین باید سیاستگذاری شود برای اینکه ثروت بین افراد توضیع شود و اگر این ثروت نتوانسته توضیع شود به دلیل این است که ثروت اندوزی و سرمایه اندوزی بوده که باعث شده حد نگه داشته نشود و از دیگری کم شود. نکته چهارم مفهومی است که در مورد منهای فقر ونسبت دین و فقر کردم، بحث من این بود که یک مفهوم را روی ادبیات و اخلاق اقتصادی خودمان و اخلاق اقتصادی اسلام کار نکردیم و مفهوم پردازی نشده. بحثی هم که استاد حکیمی در این کتاب می کنند همین است که برای چه انقلاب کردیم؟

نجات آرمان خواهی

اگر غرض از انقلاب جابجایی قدرت و ثروت بوده پس موفق نبوده ایم و به وعده های خود عمل نکرده ایم. اگر روایت شکست است ما باید آرمان خواهی خودمان که برای آن از انقلاب دفاع کردیم، نجات دهیم چون با شکست وعده ها، آرمان خواهی ما ههم شکست می خورد. به نظرم می رسید که ما نیاز به یک پروژه نجات آرمان خواهی داریم و مفهومی که استاد حکیمی به آن تکیه می کند یعنی تعاون، یک مفهومی است که باید روی آن کار شود و مفهوم پردازی شود و در حد مفهوم مرکزی اخلاق اقتصادی ما ارتقا پیدا می کند.

چرا این مفهوم مهم است؟ یکی از مهم ترین کتابهای های جامعه شناسی که جزئ کتاب های کلاسیک جامعه شناسی است در مورد اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری است. یک جامعه شناسی به نام وبر بحث خود را این گونه مطرح می کند که این اخلاق با روح سرمایه داری همبستگی پیدا کرد و منجر به اتفاقی شد که میدانید که اخلاق اقتصادی اسلام با روح سرمایه داری و سوسیالیسم نسبت دارد یا خیر و چه قرابت و خویشاوندی هایی پیدا میکند. به نظر من در اینجا مفهوم تعاون با مفاهیمی مثل همبستگی سوسیالیسم و عصبیت مخلدونی و اخلاقی که وبر از آن صحبت می کند، نسبت پیدا می کند.

ما روی این مفهوم بحث نکردیم.تعاون در تیتر وزارتخانه های ماست اما مفهوم جدی نیست و به شکل ادبی از آن استفاده می شود .لازم است که تعاون داشته باشیم اما مسخص نمی شود که تعاون چیست، تعاون یعنی کار خیر، خمس و زکات مال دادن واحقاق حقوق طبقه محروم. این همبستگی به چه صورت معنا و تجلی پیدا می کند و چگونه ما می توانیم از تعاون به عنوان یک اصل دفاع کنیم؟ این مفهوم دیگری است که به نظر من ایشان آن را مطرح کردند و بر کسانی که در حوزه های دیگر کار می کنند است که آن را صورت بندی و مفهوم پردازی کنند و به عنوان یک پروژه نجات آن را مطرح کنند وگرنه اگر ما روی این این مفاهیم نیاییم عملاً این می شود که ما و نسلی که می خواست جامعه برابری ایجاد کند امروز آنقدر آرمان و خواسته ها و مطالباتش پایین آمده که فقط به خمس و زکات دادن و کار خیر کردن دل خوش کرده است.

پرسش من از خودم این است که اگر قرار بود که ما هم تبدیل به زنان و مردان نیکوکار شویم اصلاً این دوره تحول انقلابی به معنای زیر و رو کردن لازم نبود بلکه فقط لازم بود اخلاق انسانی و فداکاری و همبستگی را کمی جدی تر بگیریم. و آخرین محور که محور مهمی برای من است، بحثی که استاد حکیمی مطرح میکنند نسبت فقر و غنا و فقر و ثروت است و ایشان می گویند ما باید این جنگ و این مبارزه بین ثروت و فقر را زنده کنیم. من نمی خواهم از مبارزه طبقاتی صحبت کنم اما این جمله خود ایشان است که باید این را دوباره زنده کنیم چون استاد حکیمی می گوید سرمایه داری انقلاب را تخلیه ایدئولوژیک کرد و همه آرمان هایش را گرفت و یک صورتبندی دیگر به او داد. در اینجا مفهوم انقلاب در مقابل سرمایه داری قرار می گیرد و محرومان اجتماعی در برابر نظام سرمایه داری قرار می گیرند. من فکر می کنم که در این جنگ یک عامل دیگر هم نقش تعیین کننده دارد و در این جنگ سهم دارد و می تواند داوری کند و یا حتی مسئول است و آن دین است. چرا دین مهم است، زیرا به دلیل تغییر جایگاه دین بعد از انقلاب امروز دین صرفاً به عنوان مجموعه آموزه های دینی و اخلاقی ما مطرح نیست بلکه دین صورت سیاسی و اقتصادی و حقوقی و اجتماعی و حتی هنری پیدا کرده است. با همه واقعیت های موجود جامعه ما پیوند خورده است. زمانی ما می توانیم پروژه منهای فقر را پیش ببریم که نیرو های اجتماعی درگیر این بحث شوند و ایده ها با نیرو ها پیوند بخورند. همه آرمان ها نشان می دهد که کاهش نابرابری در یک جامعه زمانی است که کارگران و کشاورزان و مطرودان اجتماعی قدرت بیشتری داشته باشند. آنها نیروی اجتماعی هستند. روشنفکران و بسیاری از نخبگان اجتماعی ما اغلب تمایل دارند که ابزار و سلاحشان کلام وسخنرانی و قلم و فکر میکنند این یک مبارزه کلامی و جنگ ۲ ایده در برابر هم است، یعنی درگیر شدن نیروهای اجتماعی. زمانی این بحث می تواند موفق شود که ما نمایندگان محرومان اجتماعی نباشیم و کارگران و زحمت کشان و محرومان و مهاجران و همه چهره های قدیم و جدید فقر در این بحث مشارکت داشته باشند. 

بسیاری از کسانی که امروز به خاطر عملیات مسلحانه دستگیر شدند متعلق به خانواده های فقیر و محروم و کارگری هستند و خیلی از آنها پرونده های قضایی به خاطر خرید و فروش مواد مخدر یا جرایم کوچک محلی دارند و اینها به فاصله کوتاهی به اسلام رادیکاتل گرویدند و جریانات داعش و طالبان و تمام جریانات تند از همین اقشار فقیر و محروم بود که نیرو گرفتند. 

چرا “منهای فقر” ؟

سارا شریعتی درباره چرایی انتخاب این کتاب می گوید: عنوانی که من برای صحبت در این جلسه پیشنهاد دادم “درس های منهای فقر” است .کتاب منهای فقر را استاد حکیمی نوشتند و این کتاب ۲ سال پیش منتشر شد.امروز چهارمین جلسه ای است که من در مورد این کتاب صحبت می کنم. دوستانم به من گفتندکه چرا اینقدر نسبت به کتاب منهای فقر حساسیت نشان می دهی؟ این اثر نه بهترین اثر استاد حکیمی است و نه احتمالا مهمترین پژوهش است که در حوزه فقر صورت گرفته است به من گفتند اگر مسئله شما استاد حکیمی است به مجموعه الحیات توجه کنید و آن را معرفی کنید و اگر مسئله شما فقر است پژوهش های علمی و آکادمیک زیادی در این باره بیرون آمده و آنها را مبنای سخن خود قرار دهید و در مورد آن بحث کنید.اما به نظر من اهمیت این کتاب ،اهمیت ایده “منهای فقر” است که البته شاید ایده جدیدی نباشد.همه کسانی که جزو نسل قدیم هستند و مبارزه سیاسی خود را پیش از انقلاب آغاز کردند، نخستین انگیزه آنها برای مبارزه ساخت جامعه ای عادلانه و برابر در ادبیاتی بی طبقه بود بنابراین با فقر و مبارزه با فقر آشنایی داشتند. اما اهمیت انتشار این کتاب برای من در زمانی صورت گرفت که به نظر می رسید دیگر ایده مبارزه با فقر جایگاه گذشته خود را ندارد .به نظر می رسید که فقر اجتماعی دیگرحساسیت زیادی بر نمی انگیزد.مبارزان سیاسی در حال حاضر، مسائلی چون آزادی خواهی،دمکراسی،احترام به عقائد دیگران و امثال آن را برجسته کردند و مسائل عدالت خواهی و برابری خواهی دیگر از اهمیت و اولویت برخوردار نیست. در حالی که در این دوره در جامعه ای زندگی می کنیم که فقر به اشکال مختلف خودش را نشان می داد اما نه در گفتمان روشنفکران ما و نه در کلام و خطابه علما و اصحاب دین و دینداران ما فقر از اولویتی برخوردار نیست. اهمیت این کتاب برای من در این بود که از جایگاه یک عالم دینی و کسی که به منابع مسلط است و با احادیث و روایات و آیات آشنایی دارد و در تخصص و تسلط ایشان مورد اجماع است،نهیب و هشداری به این جامعه می دهند که معیار یک جامعه اسلامی یک جامعه “منهای فقر” است و زمانی که نه در حوزه روشنفکری و نه در حوزه دینی،گفتمان مبارزه علیه فقر مسلط نبود.استاد حکیمی ،بعد از چند دهه دوباره این پرونده را مطرح کرد.این بسیار برای من مهم بود،خصوصا که نخستین بار که من با صحنه کودکان کار و خیابانی آشنا شدم و برآشفته بودم یکی از دوستانم به من گفت که طبیعی است چون اولش است و عادت می کنی و من فکر می کردم زمانی که عادت کنم که فقر آشکار و عریان را ببینم زمانی است که دیگر حساسیت هایم را از دست داده ام و انتشار کتاب ایشان و خواندن این آیات و دوباره تجدید عهد با آن میراث برای من، اتفاق فوق العاده ای بود.

 

Print Friendly

یک نظر بگذارید