مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

دوستان و دشمنان مشروطه

نویسنده: رضا بابایی . نویسنده و پژوهشگر دینی
ارسال شده در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۹۴

 برای سالروز صدور فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی)

 

من اگر جای مسئولان بلندپایۀ کشور بودم، روز چهاردهم مرداد را جشن ملی اعلام می‌کردم. در این روز تاریخی، مشروطه‌خواهان توانستند شاه قاجار را مجبور به امضای سندی کنند که مطابق آن، قدرت شاهان در ایران، مشروط و زمینه برای نظام پارلمانی هموار می‌شد. نهضت مشروطه، تا حد بسیاری به اهداف خود رسید: عدالت‌خانه پا گرفت، کلمۀ «قانون» وارد ادبیات سیاسی ایران شد، مقام قدسی شاهان ترک برداشت، راه برای نقش‌آفرینی مردم در صحنه‌های سیاسی کشور باز شد و مفاهیمی همچون «توسعه»، «زندگی مردم»، «آزادی»، «نظام اداری»، «مسئولیت حاکمان در برابر سرنوشت مردم و کشور»، «مطبوعات آزاد» و «مدارس جدید» بر سر زبان‌ها افتاد.

پیش از مشروطیت، تقریبا هیچ خبری و سخنی از این مفاهیم نبود. مشروطه، انقلابی به معنای واقعی کلمه بود؛ بدون تغییر پادشاه و نظام. پیش از مشروطه، هیچ قانون و اراده و اندیشه و برنامه‌ای جز اوامر ملوکانۀ قبلۀ عالم وجود نداشت؛ اما پس از مشروطه، شاه حتی برای تعیین نخست‌وزیرش باید رضایت مجلس را می‌گرفت. دست‌نشاندگی مجالس پس از مشروطه نیز به قدری نبود که شاه همچنان مطلق العنان باشد. ده‌ها قانون و نخست‌وزیر و برنامه را می‌توان نام برد که تحمیل مجلس بر شاهان پس از مشروطه بود، و حتی شاه مقتدری مانند رضاشاه پهلوی، چاره‌ای جز تعامل نسبی با مجلس‌های شورای ملی نداشت.

ایران با مشروطه وارد قرن بیستم شد؛ قرنی که در آن، جهان دورۀ روشنگری و انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته بود و مدرنیته را تجربه می‌کرد. مشروطه نیز آهسته و پیوسته، ایران را وارد دوره‌ای جدید می‌کرد. نخست، جلسات مشورتی را به دربار قاجار بُرد و سپس زمزمۀ عدالت‌خانه  و مجلس شورای ملی را درانداخت و اند‌ک‌اندک تا تبعید پادشاه پیش رفت. مشروطه، اگرچه به همۀ اهدافش نرسید، اما ایران را در مسیری انداخت که افق‌های روشن‌تری پیش رو داشت. نابختیاری‌ها – از جمله پیامدهای ویرانگر جنگ‌های جهانی اول و دوم – و نیز وضعیت فرهنگی ایرانیان، مشروطه را زمین‌گیر کرد؛ اما مشروطه با همان دست‌وپای شکسته‌اش، توانست جلو بسیاری از دیوانگی‌های قدرت‌مداران را بگیرد. کمترین توفیق مشروطه را می‌توان در تفاوت‌های ایران پهلوی با ایران قاجار دید.

مشروطیت را از چشم‌اندازهای مختلف دیده‌اند و دربارۀ آن کتاب‌ها نوشته‌اند. یکی از مهم‌ترین مباحث دربارۀ نهضت مشروطه که بسیار راهگشا و کاربردی است، بازبینی دلایل مخالفان مشروطه است. مشروطه دو جبهۀ مخالف داشت: ۱٫ دربار قاجار؛ ۲٫ مشروعه‌خواهان. دلیل مخالفت درباریان روشن بود.

سلسلۀ قاجار، قصد نداشت بخشی از قدرت و مدیریت کشور را به مجلس و قوۀ مقننۀ مستقل واگذارد. اما دلایل مشروعه‌خواهان، بسیار جالب‌ است. مشکل اصلی آنان با مشروطه این بود که می‌گفتند قانونگذاری» از حقوق اختصاصی خدا است و مردم حق ورود به این عرصه را ندارند. کانون و سرچشمۀ اختلافات، همین بود. باقی مسائل، مانند حقوق زنان و همسویی با نظام بین الملل و افزودن دروس جدید بر مواد درسی مدارس و شیوۀ دادرسی و آیین‌نامه‌های قضایی و آزادی مطبوعات، از پیامدهای فرعی آن نزاع اصلی است.

اما از همه جالب‌تر این بود که مخالفان مشروطه، نزدیک‌ترین شیوه و مدیریت کشور را به شرع انور، همان شیوۀ شاهان قاجار می‌دانستند. یعنی اگر از آنان می‌پرسیدند که شما چه جایگزینی برای مشروطیت دارید، با صراحت باورنکردنی و عجیبی می‌گفتند: همان استبداد قاجاری به شرع نزدیک‌تر است تا اینکه عده‌ای از مردم کوچه و بازار جمع شوند و قانون‌گذاری کنند. به همین دلیل، آنان هیچ ابایی نداشتند که خود را استبدادی بنامند. کلمۀ «استبداد» اگر امروز بار منفی دارد، در صد و ده سال پیش، آرمان و مرام گروه بسیاری از مخالفان مشروطه بود.

اینکه مرحوم آقابزرگ تهرانی در کتاب الذریعه، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی را «رئیس المستبدین» خوانده است، در قدح او نیست؛ زیرا آنان به‌ آشکارترین وجه ممکن، طرفداری از استبداد قاجار را وظیفۀ دینی هر دینداری می‌شمردند. بنابراین همۀ مخالفان مشروطه، در واقع در یک جبهه بودند و آن، جبهۀ حمایت از شیوۀ حکمرانی قاجار بود در برابر مشروطۀ – به قول آنان – فرنگی‌مآب؛ جبهه‌ای که از محمدعلی‌شاه تا شیخ فضل الله نوری را در خود جای می‌داد. این، همان نکته‌ای است که گروهی از نویسندگان و سخنرانان، به‌عمد یا به‌سهو، به آن اشاره نمی‌کنند. آنان می‌گویند مخالفان مشروطه، خواستار مشروطۀ مشروعه بودند؛ ولی نمی‌گویند که پیشنهاد عملی آنان، در واقع ادامۀ سلطنت به همان شیوۀ سابق بود.

مخالفان مشروطه، سلطنت و بلکه هر حکومتی را فاسد می‌دانستند، اما می‌گفتند مشروطه «افسد» است و برای دفع افسد به فاسد، چاره‌ای جز رضایت به شیوۀ پیشین سلاطین قاجار نداریم. در ذهنیت مخالفان مشروطه، تقسیم قدرت میان شاه و مردم، دین را مغلوب قوانین بشری و پیمان‌های اجتماعی می‌کرد. بنابراین آن اندازه که نظام پارلمانی را رقیب دین می‌دانستند، سلطنت را مزاحم دیانت نمی‌دیدند؛ چون تعامل با سلطنت را هم آسان‌تر می‌دانستند و هم تجربۀ آن را از زمان صفویه و بلکه بسیار پیش از آن داشتند. در مقابل، مجلسی را که در آن از هر طبقه‌ای از مردم، نماینده‌ای حضور داشته باشد و قوانین را بر پایۀ ضرورت‌های کشور تصویب کند، برنمی‌تافتند. آنان فقط در یک صورت، با انقراض سلطنت قاجار موافق بودند و آن انتقال سلطنت به سلسله‌ای دیگر بود.

اخلاف همین گروه، با تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری در مجلس پنجم مخالفت کردند و خواستار ادامۀ سلطنت قاجار به رهبری ولی‌عهد احمدشاه(محمدحسن میرزا) شدند. این گروه، حتی تغییر سلطنت قاجار را به رژیم پهلوی، آنقدر مذموم نمی‌دانستند که تغییر سلطنت را به جمهوری، که پیشنهاد سردارسپه بود.

بازماندگان آنان در روزگار ما، پا را فراتر گذاشته‌اند و «ولایت مطلقۀ غیر فقیه» را بر ولایت شورایی فقها نیز ترجیح می‌دهند.

 

رضا بابایی

Print Friendly

۳ نظر برای این مطلب

  1. مقاله خوبی بود درباره مشروطه اطلاعاتی نداشتم.خسته نباشید

  2. لطفا تیتر مقاله را صحیح بنویسید
    انقلاب مخملی مشروطه

  3. زبان سایت ششم علمی است و هیچ یک از انواع طنز در مقالات آن ، به ویژه در تیتر و عنوان ها به کار گرفته نمی شود.

یک نظر بگذارید