مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

چکیده – گزارش کتاب « عاشوراشناسی» پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع)

نویسنده: زهرا خانجانخانی (کارشناسی ارشد نهج البلاغه)
ارسال شده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۳۹۵
شناسنامه کتاب: نوشتۀ محمد اسفندیاری.
 تهران: نشرنی، ویراست دوم، چاپ سوم :۱۳۹۳ ،۳۵۰ص.

کتاب عاشورا شناسی برای اولین بار در سال ۱۳۸۷ شمسی به وسیله نشر صحیفه خرد قم در ۳۶۸ صفحه منتشر شد. زهرا خانجانخانیچاپ سوم آن با اصلاحاتی اندک و اضافه شدن منابع تازه در ویراست دوم از سوی نشر نی روانه بازار شد. بنابر آنچه نویسنده در مقدمه کتاب خود می‌گوید بعد از پایان نگارش کتاب، بیست نسخه از آن را برای استادان حوزه و دانشگاه با نگرش های گوناگون، فرستاده و از آن‌ها خواسته تا نظراتشان را در حاشیه آن بنویسند و کتاب را بی‌رحمانه نقد کنند. در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۸۸ نشست علمی بررسی روانشناختی کتاب «عاشوراشناسی» با حضور مولف و استادان رضا بابایی و نعمت‌الله صفری فروشانی در سالن اجتماعات انجمن علمی حوزه علمیه قم برگزار شد. صفری فروشانی استاد دانشگاه توجه به ظرف زمانی و نوع نگارش کلامی و تاریخی را از محاسن این کتاب بیان کرده و رضا بابایی محقق و نویسنده کشورمان پردازش محتوایی و نوع استدلال‌گری، ساختار و فصل بندی مناسب را از مزایای کتاب برشمرده است. [۱]همزمان با چاپ سوم کتاب؛ یعنی در ۲۵ آبان ۹۳ در سرای اهل قلم تهران نشست نقد و بررسی کتاب با حضور مولف اثر برگزار شد. البته در سومین جلسه سلسله نشست های کرسی نقد و معرفی کتب عاشورایی( ۷ مهرماه ۹۵ ) نیز این کتاب با حضور مولف اسفندیاری و ناقد علی اکبرذاکری و دبیر علمی جلسه یدالله حاجی زاده در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم نقد شده است که به گزارش اجمالی جلسه دسترسی پیدا نکردم.

به گفته مولف، در این اثرکتاب‌هایی که از قرن اول تا دهم هجری؛ یعنی نزدیک به هزار سال درباره امام حسین نوشته شده‌اند، را بررسی کرده و مدعی است از میان آن‌ها، تنها حدود ده کتاب مستقل درباره آن حضرت وجود دارد. این کتاب‌ها و منابع را می‌توان به دو دسته آثار متقدمان و متأخران تقسیم کرد. منابع دست‌اول از قرن اول آغاز و تا علامه مجلسی ادامه پیدا می‌کند و منابع دست‌دوم از آن متاخران است. از حدود صد سال پیش، سؤال فلسفه و هدف قیام امام حسین مطرح بوده است. گذشتگان خیلی به این موضوع توجه نکرده و فقط به اهداف کلی و درجه اول امام (ع) اشاره کرده‌اند. سؤالی که امروز مطرح می‌شود درباره اهداف درجه دوم و تاکتیک‌های امام حسین(ع) برای رسیدن به اهدافش است.

هفت نظریه درباره هدف امام حسین

 درباره هدف امام حسین(ع) از قیام، هفت نظریه وجود دارد:عاشورا شناسی

۱- امتناع از بیعت و دفاع

۲- حکومت در شهادت

۳- شهادت عرفانی؛ کهن ترین نظریه

۴- شهادت تکلیفی

۵- شهادت فدیه‌ای

۶- شهادت سیاسی؛ مشهورترین نظریه

۷- تشکیل حکومت؛ قوی ترین و کهن ترین نظریه

اولین نظریه «امتناع از بیعت» (یا دفاع) است. عده‌ای گفته‌اند که امام حسین (ع) هیچ هدفی جز دفاع از جان خود نداشت. این افراد تعبیر قیام یا جهاد را تعبیر درست و دقیقی نمی‌دانند. نظریه‌ دوم «حکومت- شهادت» است. شیخ جعفر شوشتری از معتدان به این نظر است. مولف کتاب بر نظریه سوم، عنوان «شهادت عرفانی» را نهاده است. این نظریه تفسیری غیراجتماعی و غیر سیاسی؛بلکه سیاست زدایانه از قیام امام حسین است. مرحوم سید بن طاووس در رأس این دیدگاه قرار دارد. وی در کتاب « لهوف» خود مطرح کرده است که امام با این شهادت در پی رسیدن به مقامات معنوی و لقاء‌الله بود. برخی عرفای قرن حاضر نیز قایل به این نظریه هستند. محقق عنوان نظریه چهارم را نظریه «شهادت تکلیفی» گذاشته است. صاحب «جواهر الکلام» در رأس این دیدگاه قرار دارد. به اعتقاد او امام حسین (ع) یک تکلیف خاص داشت، قیام کرد تا به شهادت برسد و حرکت او جهاد خاص بود. نظریه پنجم« شهادت فدیه‌ای» است. قائلان به این نظریه معتقدند که هدف امام از قیام این بود که خود را فدای گناهان امت کند و به مقام شفاعت دست یابد. به بیان دیگر امام حسین (ع) می‌خواست شهید شود تا شفیع شود. در واقع آنها همان چیزی را می‌گویند که مسیحیان درباره به صلیب کشیدن حضرت عیسی(ع) باور دارند. به اعتقاد مولف، نظریه ششم و هفتم از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که اغلب محل نزاع هستند. نظریه ششم، «شهادت سیاسی» است. قائلان به این نظریه می‌گویند که امام حسین (ع) با شهادت خود، یک هدف سیاسی را دنبال می‌کرد و قصد داشت مشروعیت امویان را از بین ببرد. در صد سال گذشته بیشتر محققان به این نظریه باور دارند. دکتر شریعتی در کتاب «شهادت» از ابتدا تا انتها این نظریه را پرورانده است. نظریه هفتم «تشکیل حکومت» است. قائلان به این نظریه معتقدند که امام حسین (ع) به قصد شهادت هجرت نکرد. آنها قیام امام را تک‌هدفی نمی‌دانند و آن را مرحله‌بندی می‌کنند. امام که از مدینه به سمت مکه رهسپار شد، هدفش دفاع شخصی بود و آنگاه که در مکه ماند و هزاران نامه از کوفه دریافت کرد، برای تشکیل حکومت به کوفه رفت.[۲]این پژوهشگر از بین نظریات مختلف درباره قیام امام حسین(ع) قائل به نظریه تشکیل حکومت اسلامی برای آن حضرت است.

چکیده کتاب

 این اثر شامل سه بخش ۱٫هدف‌شناسی امام حسین (ع)، ۲٫کوفه انتخاب درست امام و ۳٫ دیدگاه گذشتگان درباره هدف امام است. نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به اینکه تاکنون هزاران کتاب عربی و فارسی درباره آن حضرت نوشته شده؛ ولی موضوع هدف شناسی کمتر در کانون توجه بوده است. از آنجا که تنها در حدود پنج کتاب مستقل درباره هدف امام حسین وجود دارد، کتاب حاضر عهده‌دار هدف‌شناسی قیام امام حسین (ع) است. تألیف این کتاب بنا به گفته مولف یک و سال نیم به درازا کشیده و او در این تحقیق با احتیاط وسواس‌گونه تنها در پی کشف حقیقت بوده است و کوشیده در هر بحث همه زوایا و خفایای آن را بررسی کرده و از آفت کلی‌گویی و یکسونگری بپرهیزد. مطالعه این کتاب به بردباری و وقت گذاشتنی بیش از حد متعارف نیاز دارد و با عادت روزنامه‌نگاری نباید آن را خواند.

 اسفندیاری در کتاب یک نظریه حداقلی و یک نظریه حداکثری ارائه کرده است. نظریه حداقلی او این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد و هدفش تضحیه نبود. از هفت نظریه درباره قیام امام، پنج نظریه به شهادت اختصاص دارد و اغلب دانشوران معاصر بر این نظرند که امام حسین(ع) قیام استشهادی کرد. این نظریه هم به لحاظ عقلی دارای اشکالاتی متعدد است و هم به لحاظ نقلی اثبات شدنی نیست. واقعیت های فوق تواتر تاریخی گواه این است که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام نکرد. سزاوار نیست که بر واقعیت‌ها چشم بست و شایسته نیست که تاریخ را در پی خود کشید و تصور خویش را بر آن تحمیل کرد. این کار نه تاریخ‌نگاری که تاریخ‌انگاری و ترجیح دادن انگاره‌های خود بر تاریخ است.

البته نقد نویسنده از نظریه شهادت، نافی علم امام نیست؛ حتی اگر آن (علم امام) را نامحدود بدانیم. محقق با فرض اینکه (اولاً) امام حسین (ع) علم به شهادتش داشت و (ثانیاً) حتی با فرض اینکه امام حسین (ع) علم به زمان دقیق شهادتش داشت و (ثالثاً) با فرض اینکه در دین فریضه‌ای به نام قیام استشهادی وجود دارد و جایز است انسان در مواردی قصد کشته شدن کند، نظریه شهادت را نقد و رد کرده است؛ زیرا لازمه این باورها و پیش‌فرض‌ها آن نیست که امام حسین (ع) به قصد شهادت قیام کرد. در توضیح استدلال باید گفت که اولاً فرق است میان علم و قصد؛ یعنی لازمه علم به شهادت، قصد شهادت نیست و ثانیاً فرق است میان جواز و اقدام؛ یعنی لازمه جایز بودن عملی، اقدام به آن نیست. پس با این فرض‌ها هم باید گفت امام حسین (ع) علم به شهادت داشت؛ نه عزم بر شهادت. اختلاف در یک کلمه است؛ بلکه در یک حرف؛ ولی سبب حرف‌هایی بسیار شده است.

اما نظریه حداکثری نویسنده این است که به گواهی تاریخ، امام حسین (ع) به هدف تشکیل حکومت (اقامه امامت یا اعاده خلافت) قیام کرد. این نظریه با کلام رایج شیعه، که علم امام را نامحدود می‌داند و بر این عقیده است که او می‌دانست موفق به تشکیل حکومت نمی‌شود، در تعارض است. تاریخ می‌گوید امام به طرف کوفه و برای اقامه حکومت می‌رفت؛ اما کلام می‌گوید امام به طرف کربلا رهسپار بود و می‌دانست به کوفه نمی‌رسد. در این تعارضِ میان تاریخ و کلام، سه گزینه وجود دارد و هر گروهی به راهی رفته‌اند:

۱- عده‌ای جانب کلام را گرفته و تسلیم گزارش‌های تاریخ نشده‌اند. سیدابن طاووس و بسیاری دیگر در این شمارند و معتقدند امام حسین به قصد شهادت قیام کرد.

۲- معدودی جانب تاریخ را گرفته‌اند و علم امام را محدود می‌دانند. شیخ مفید و سید مرتضی از این گروه هستند و معتقدند امام حسین (ع) به قصد حکومت هجرت کرد.

۳- عده‌ای قاتل به جمع شده‌اند و می‌گویند امام از طریق غیب می‌دانست که در عاشورای سال ۶۱ به شهادت می‌رسد؛ ولی این علم تأثیری در عمل ندارد و تکلیف‌آور نیست و آن حضرت موظف بود به همان علم عادی خویش عمل کند. این گروه میان علم و قصد امام تفکیک قائل می‌شوند و بر آنند که آن حضرت ضمن علم به زمان شهادتش، قصد تشکیل حکومت کرد. علامه مجلسی و علامه طباطبایی در این شمارند و باید آنها را، به لحاظ تاریخی، از قائلان نظریه حکومت دانست و به لحاظ کلامی، از قائلان به علم نامحدود امام.

 نویسنده از میان گزینه‌های فوق، نظریه اول را مخدوش دانسته و نظریه دوم یا سوم را درست می‌داند. داوری قاطع درباره یکی از دو نظریه اخیر منوط به این است که حدود علم امام را چقدر بدانیم، به هر حال وجه مشترک این دو نظریه آن است که امام حسین (ع) به قصد برپایی حکومت قیام کرد.

به عقیده مولف، نویسندگان به دلیل مختلف از بحث درباره هدف امام حسین (ع) خودداری کرده‌اند؛ البته معاصران تا حدودی در پی جبران این کاستی بوده‌اند؛ اما آنچه انجام گرفته است در برابر آنچه باید انجام گیرد، اندک است. در این کتاب محقق کوشیده است تا هدف امام حسین از قیام را تحلیل نمایند و به قول مؤلف منظور از اهداف، اهداف درجه دوم امام یا برنامه‌های او است که محل اختلاف است؛ یعنی پرهیز از بیعت یا تشکیل حکومت یا استقبال از شهادت.

 مولف بر این باور است که تحقیق درباره امام حسین سهل ممتنع است؛ یعنی از یک سو آسان است و از سویی دیگر مشکل؛ چرا که تعارضات بسیاری میان فرهنگ شفاهی و کتبی ما وجود دارد. شنیدن کجا و خواندن کجا! بسیاری از شنیده‌ها، حجابِ شناخت هستند و باید آنها را کنار زد، تا بتوان پشت پرده را دید. تحقیق درباره نهضت امام به تاریخ تعلق دارد و تاریخ از حیث افاده یقین در اخسّ مراتب علوم قرار می‌گیرد و با اطلاعات درست هم نمی‌توان به تحلیل درست دست یافت.

هدف‌شناسی امام به موضوع پیچیده ای تبدیل شده است و شرط نظریه‌پردازی درباره هدف امام؛ نه تنها عمیق شدن «درباره» آن؛ بلکه «در پیرامون» آن است. در میان دانشوران ما درباره هدف امام آشفتگی فکری بسیار است. اگر اندکی از آن همه دقت‌هایی که در تاریخ فقه شده است، در تاریخ امام حسین می‌شد، این همه آشفتگی فکری ملاحظه نمی‌شد. استدلال‌هایی که قاعده‌مند و عقلانی نیست. نویسنده سعی در یافتن پاسخ به پرسشی است که سال‌ها با آن زیسته و آن هدف‌شناسی امام است. او هیچ یک از دو نظریه شهادت سیاسی و تشکیل حکومت(که از همه مهم‌تر است) را قبول یا ردّ نکرده و از داوری دوری می‌جوید و بدون پیش‌داوری و جانب داری تحقیق کرده و حاصل آن در این کتاب جمع‌آوری شده است.

دستاوردها و یافته های تحقیق

 مولف کتاب به برخی از دستاوردها یا نظریات جدیدی رسیده که در اینجا بدان اشاره می‌کنیم:

۱- ویژگی و شاخصه کتاب این است که برای نخستین بار، دقیقاً تحریر(نوشته های موجود) محل نزاع شده و از آنجا که بسیاری از عاشورا پژوهان محل دقیق اختلافات را نمی دانند، در چند جا ذیل عنوان «موضوع مورد اختلاف» (تفکیک هدف از برنامه) و «متن مورد اختلاف» (تاریخ و روایات درباره علم امام) به آن اشاره شده است.

۲- در ذیل عنوان « روش تحقیق پیشنهادی» اصولی برای فهم قیام عاشورا با عنوان «منطق فهم عاشورا» تأسیس شده است. وی شانزده نکته اساسی را در باب اصول و ضوابط تحقیق درباره هدف امام یادآور شده [۳] که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  • برای پژوهش درباره هدف امام تنها کافی نیست به سخنانش بنگریم؛ بلکه باید ظرف زمانی هر سخن را نیز بدانیم و برای نمونه عده‌ای این سخن امام را که « من مرگ را جز سعادت نمی‌دانم» از ظرف زمانی آن جدا کرده و نتیجه گرفته‌اند که آن حضرت از همان آغاز در پی شهادت بود؛ حال آنکه امام این سخن را پس از برخورد با حرّ و در نزدیکی کربلا فرمود.
  • روش تحقیق درباره امام حسین دوگونه است: تاریخی و کلامی ( برون‌دینی و درون‌دینی). هر کس عهده‌دار تحقیق درباره امام حسین است، نخست باید روشن خود را تعیین کند و از خلط میان آن دو بپرهیزد. در بسیاری از کتاب‌ها آمده است که امام حسین برای اتمام حجّت با مردم کوفه به آنجا رفت، در اینجا تاریخ و تفسیر آن به هم آمیخته شده است. اگر دانسته شود تا کجا سخن از متن تاریخ است و در کجا تفسیر آغاز می‌شود، بهتر می‌توان دریافت کدام تفسیر درست است.
  • نکته درخور توجه اینجا است که مطالعه درباره نهضت امام حسین را باید حداقل از مدینه آغاز کرد و سپس به مکه و کربلا رسید. به دیگر گفتار سیر مطالعه باید از امام حسین تا عاشورا باشد نه از عاشورا تا امام حسین. بررسی تاریخ از آخر به اول، تحلیل وارونه است و غلط. با نگرش پسا عاشورایی نباید عاشورا را بررسی کرد.

۳- در کتاب حاضر همه نظریات درباره هدف امام استقصا[۴] و نامگذاری شده و معلوم گردیده که تاکنون هفت نظریه وجود دارد.

۴- میان تاریخ و کلام درباره قیام امام حسین تعارض وجود دارد. تاریخ گواهی می‌دهد که امام در پی تشکیل حکومت بود؛ اما کلام رایج (مقصود از کلام، برخی از روایات شیعه است) درباره امام حسین دلالت دارد بر اینکه هر امام تفضیل همه مسائل را می‌داند؛ بنابراین امام می‌دانست که به حکومت نمی‌رسد.

۵- نظریه شهادت محض یا قیام استشهادی (اینکه امام به قصد شهادت قیام کرد) خلاف بسیاری از واقعیت‌های تاریخی است. نویسنده به تفضیل دلایل نظریه شهادت را بررسی و نظریه « شهادت سیاسی» را نقد می کند. به باور وی بزرگترین اشکال نظریه شهادت این است که خلاف واقعیت‌های تاریخی است و با چشم بستن بر آنچه رخ داده، ادعا می‌کنند که امام حسین به قصد شهادت قیام کرد و آنان که هوشمندتر بوده‌اند مانند علامه مجلسی و علامه طباطبایی، خود را در این بن‌بست قرار نداده‌ و با « نظریه جمع» به جای انکار واقعیت‌ها، به تأویل آن دست زدند. نظریه جمع‌ بدان معنا که امام در پی تشکیل حکومت بود و می‌دانست که (حکومت) ممکن نمی‌شود و به شهادت می‌رسد. بی شک این نظریه یک گام جلوتر به سمت واقعیت است.

۶- از میان متقدمان و متأخران، تنها سیدبن طاووس معتقد به نظریه شهادت است و نظریه قیام استشهادی نخست از طریق مجله حبل‌المتین در کلکته رواج یافت. به دیده بسیاری، نظریه شهادت جذاب‌تر از نظریه حکومت است. با قبول نظریه شهادت، با تاریخی استثنایی و دارای چند لایه مواجه هستیم که قهرمان آن خلاف عادت عمل می‌کند و دانسته به سوی مرگ می‌رود؛ اما نباید به صرف این ویژگی، آن را برابر نظریه حکومت و جهان داد و باید در مقام تحقیق، واقعیت را بیابیم.

۷- عده‌ای با این مبنا که علم امام نامحدود است و امام حسین می‌دانست که به حکومت نمی‌رسد و شهید می‌شود نظریه حکومت را مردود و نظریه شهادت را صحیح می‌دانند؛ در حالی که نظریه شهادت گذشته از تعارض با واقعیت‌های تاریخی با کلام رایج شیعه نیز در تعارض است. در این جا میان علم و قصد امام خلط گردیده و از علم به شهادت، قصد شهادت نتیجه گرفته شده است. پیدا است که علم و قصد با هم متفاوت هستند و لازمه علم به شهادت، قصدِ شهادت نیست.

۸- دو راه اثبات نظریه شهادت، تاریخ و کلام است. از تاریخ به دست نمی‌آید که امام به قصد شهادت قیام کرد. علامه مجلسی و علامه طباطبایی معتقدند که آن حضرت، علم به زمان شهادتش داشت؛ ولی قصد شهادت نداشت.

۹- هدف‌شناسی قیام امام حسین موضوعی جدید نیست؛ اما از قرن چهاردهم در معرض توجه قرار گرفته است، از متقدمان فقط سیدمرتضی و از متأخران تنها علامه مجلسی به این موضوع اشاره کرده اند.

نظریه تشکیل حکومت

از نظریه تشکیل حکومت می‌توان به اعاده حکومت تعبیر کرد؛ چرا که حکومت(خلافت )حق مسلم امام بوده و معاویه آن را از امام حسن غصب کرده و پس از سال‌ها حکمرانی به فرزندش یزید سپرده بود.[۵] این نظریه حد وسط دو نظریه امتناع از بیعت و شهادت است. پیروان نظریه حکومت معتقد نیستند که امام با اطمینان به پیروزی قیام کرده و احتمال شکست نمی‌داده؛ بلکه امکان پیروزی و تشکیل حکومت بیشتر بوده است. در حال حاضر تنها کسی که نظریه حکومت را پروراند و کوشید تا آن را مستدل و مستند کند، آیت الله صالحی نجف آبادی (در کتاب شهید جاوید که حاصل هفت سال تحقیق اوست) است. وی بر آن است که امام از همان آغاز یک هدف از پیش تعیین شده نداشت؛ بلکه به اقتضای شرایط تصمیم می‌گرفت و هدفی را تعقیب می‌کرد. وی مراحل قیام امام حسین را به چهار مرحله تقسیم کرده و برای هر یک هدفی برمی شمرد:

۱- مرحله اول هجرت امام از مدینه به مکه؛ هدف امام مبارزه منفی(امتناع از بیعت)

۲- مرحله دوم تصمیم رفتن به کوفه تا برخورد با حر؛ هدف امام مبارزه مثبت(تشکیل حکومت)

۳- مرحله سوم برخورد با حر تا شروع جنگ؛ هدف امام جلوگیری از جنگ

۴- مرحله چهارم تهاجم نیروهای نظامی و شروع جنگ؛ هدف امام دفاع (مقاومت، نه شهادت)

اختلاف کلامی که با پذیرش این نظریه به وجود آمده آن است که این نظریه با عقیده شیعه درباره علم غیبی و نامحدود امام ناسازگار است. غافل از اینکه بر اساس نظر رایج شیعه، امامان عالم بما کان و یکون هستند؛ ولی به علم خویش مأمور و مکلف نبوده و به ظاهر امور و علم عادی خویش عمل می‌کنند. یک اخلاف فقهی نیز میان طرفداران نظریه حکومت و شهادت درباره جواز و عدم جواز شهادت طلبی یا قیام استشهادی وجود دارد.

مولف، بیست دلیل تاریخی می‌آورد که امام به قصد به دست‌گرفتن خلافت، بیعت گرفتن از مردم و نه شهادت قیام کرد. شواهدی چون فرستادن مسلم به کوفه، مواجهه شدن امام باسپاه حر و اصرار امام به بازگشت، مذاکرات امام با سپاه دشمن و نیز خطبه دفاعی امام در روز عاشورا، همه موید این نظریه است.[۶]

نقد نظریه شهادت سیاسی

اسفندیاری با توجه به اینکه نظریه شهادت، مشهورترین نظریه است و اغلب دانشوران عصر حاضر معتقد به همین رأی هستند، آن را نقد می‌کند. به گفته وی همه بیست دلیل نظریه حکومت، خود بهترین نقد بر نظریه شهادت است. برای اثبات نظریه شهادت دو راه وجود دارد: هم تاریخی و هم کلامی(استناد به روایات). مولف نخست دلایل معتقدان به آن را آورده و سپس اشکالات متعدد بر نظریه شهادت سیاسی را هم به لحاظ تاریخی و هم کلامی مطرح می‌کند. به نظر او بزرگترین اشکال نظریه شهادت این است که خلاف واقعیت‌های تاریخی است. وی در این باره شانزده اشکال تاریخی و یک اشکال کلامی(خلاف نظر شیعه درباره علم امام) بر نظریه شهادت آورده که به برخی اشاره می‌کنیم:

– اگر آن حضرت قصد شهادت داشت؛ چرا پس از شهادت امام حسن، قیام استشهادی علیه معاویه نکرد؟!

– چرا امامان دیگر علیه خلفای ظالم و متجاهر به فسق قیام استشهادی نکردند؟

– چرا امام قصد کشته شدن کرد؛ درحالی که به علت امتناع از بیعت محکوم به مرگ شده بود؟ این کار تحصیل حاصل است.

– اگر امام می‌خواست با شهادتش دشمنانش را رسوا کند، به شام(پایتخت دشمن) می‌رفت؛ نه کوفه(پایگاه دوست و یادآور خلافت پدرش) قصد امام رسوا کردن دشمنانش بود؛ نه شیعیانش.

-. تناقض است میان اینکه بگوییم هدف امام ریختن خونش بوده؛ لیکن در پی او شیعیانش به هدف خونخواهی او قیام کنند.

– یکی از اصول و ارزش‌های اسلام، آغازکننده جنگ نبودن است. پیامبر هیچگاه شروع به جنگ نکرد و حضرت علی نیز در هیچ‌یک از سه جنگ، آغازگر نبود. با توجه به اینکه اولاً شروع جنگ در اسلام ممنوع است و ثانیاً از حریف طلبی نیز نهی شده است و ثالثاً امام دو بار در کربلا از شروع به جنگ، پرهیز کرد، چطور می‌توان پذیرفت که او قصد کشته شدن کرده بود؟ پرهیز امام از پیش‌دستی کردن در جنگ این بوده تا دشمن نیز از جنگ اعراض کند و کسی کشته شوند.

– قائلین نظریه شهادت معتقدند رفتن امام به طرف کوفه برای اتمام حجت بود؛ درحالیکه قیام امام حسین برای اتمام حجت، تأویل و تفسیر تاریخ است؛ نه نص آن. آن حضرت قصد پیروزی داشت و این پیروزی در دوره معاویه ناممکن و در دوره یزید ممکن می‌نمود. مولف بر قائلان نظریه شهادت که معتقدند امام برای اتمام حجت به کوفه رهسپار شد و می‌دانست کوفیان یاری‌اش نکرده و به شهادت می‌رسد، پنج اشکال وارد می‌کند که به چند نمونه آن اکتفا می‌کنیم[۷]:

– چنین تفسیری از قیام امام کوچک کردن هدفش است.

– اگر وجود آن حضرت، حجت برای شیعیان و شهادت نماینده اش( مسلم)، اتمام حجت با کوفیان باشد، بنابراین نتیجه می‌توان گرفت که تضاد اصلی میان امام و کوفیان بود؛ نه امام و یزید.

 – اگر قصد امام شهادت بود، بعد از شهادت مسلم تکلیف از ایشان ساقط می‌شد و ضرورتی برای رفتن به کوفه وجود نداشت.

 اگر مردم کوفه در دوره یزید نمی‌توانستند امام را یاری کنند، چرا امام (همانند پاسخی که قبلا در زمان شهادت امام حسن به آنان داده بود) آنان را برای آمادگی بیشتر به فرصت مناسب‌تر دعوت نکرد؟

روایاتی که دلالت دارد امام حسین به قصد شهادت قیام کرد، از لحاظ سندی دارای اشکال است و حداقل اینکه دلالت بر قصد شهادت ندارد. اضافه بر اینکه روایاتی معارض با آن مبنی بر اینکه آن حضرت قصد شهادت نداشت، وجود دارد. لازمه پذیرش آن روایات ( قصد شهادت)، مردود دانستن روایات دسته دوم و واقعیت های مسلم تاریخی است.

نظریه جمع و اشکالات آن

مولف کتاب بعد از تحلیل و بیان دلایل نظریه حکومت، نظریه جمع(حکومت – شهادت) را درباره قیام امام حسین تبیین می کند. قبلاً اشاره شد که برخی درباره هدف قیام امام قائل به نظریه جمع هستند؛ یعنی آن حضرت ضمن علم داشتن به زمان شهادتش، قصد داشت تا حکومت تشکیل دهد. به باور نویسنده دو نظر قابل اعتنا درباره هدف امام همین نظریه جمع و حکومت است. نظریه جمع را می توان با تقریری، منطبق با نظریه حکومت دانست. امام به دنبال پیروزی و تشکیل حکومت بود؛ اما پس از مأیوس شدن(آن هم در آخرین مرحله) به استقبال شهادت رفت. البته استقبال از شهادت به معنای این است که چون پیشنهاد امام را برای جلوگیری از جنگ نپذیرفتند، حضرت شهادت را انتخاب کرد. به نظر اسفندیاری این نظریه مغفول مانده و حتی عده ای اساساً نمی دانند که نظریه جمع وجود دارد. همانطور که اشاره کردیم علامه مجلسی از متاخران و علامه طباطبایی از میان معاصران به خوبی این نظریه را تبیین کرده اند. در ادامه مولف نظرات شش تن از معاصران قائل به نظریه جمع را با ذکر منبع می آورد که معتقدند امام به قصد تشکیل حکومت قیام کرد. شهید مطهری، آیت ا… مکارم، آیت ا… استادی، آیت ا… امینی و حجت الاسلام جعفریان نیز از این دسته اند.[۸]

باید توجه داشت که پذیرش این نظریه لوازم و نتایج و مراتبی را به دنبال دارد. محقق، تعلیقاتی را در چهارده شماره البته نه به معنای ردّ کردن نظریه جمع، بر آن می افزاید.[۹] از جمله اینکه میان پیروان نظریه حکومت و نظریه جمع هیچ اختلافی درباره هدف امام حسین وجود ندارد و هردو قائلند به اینکه امام به قصد شهادت قیام نکرد؛ البته با سه تفاوت جزیی:

۱- یکی با صدای بلند می گوید که امام در پی حکومت بود و دیگری آهسته

۲- پیراوان نظریه حکومت به هر دو جنبه ایجابی و سلبی در هدف امام تأکید دارند؛ درحالی که پیروان نظریه جمع بیشتر بر جنبه سلبی( قصد شهادت نداشتن) تاکید می کنند.

۳- طرفداران نظریه جمع می گویند آن حضرت علم به زمان شهادتش داشت؛ اما پیروان نظریه حکومت می گویند فقط علم به شهادتش داشت.

 در آخر هم فقط در سه صورت می توان نظریه جمع را پذیرفت و در تعارضی که میان تاریخ(نظریه حکومت) و کلام(نظریه شهادت) جانب کلام را گرفت:

۱- اثبات برخورداری امامان از علم نامحدود و علم آنان به جزئیات رخدادها آن هم از طریق روایات صحیح نه خبر واحد.

۲- اثبات اینکه امام می دانست در دهم محرم سال ۶۱ به شهادت می رسد.

۳- اثبات اینکه امام می دانست در این قیام به شهادت می رسد.

اسفندیاری به جای نظریه جمع دو راه حل دیگر را پیشنهاد می دهد که به نظر وی با آن پذیرش آن دو شاید هم بتوان به کلام شیعه پایبند بود و هم واقعیت های تاریخی را تأویل نکرد:

۱- گفتن اینکه علم امامان به همه مسائل اختیاری و مشیّتی است؛ یعنی اگر بخواهند چیزی را می دانند و اگر نخواهند نه.

۲- قایل شویم به اینکه علم ائمه مانند علم خداوند نیست و آنان از علمی که منشأ بداء است اطلاعی نداشتند.

بنابراین امام ضمن علم داشتن به زمان شهادتش, احتمال بداء هم می داد و نمی دانست که مشیت خداوند چیست.

کوفه، انتخاب درست امام

اسفندیاری در بخش دوم کتاب با عنوان کوفه انتخاب درست امام به تحلیل این مسئله می‌پردازد. از منظر وی رفتن آن حضرت به طرف کوفه، حتی به قصد تشکیل حکومت، درست بود و ناصحان و مانعان مانند محمدبن حنیفه و عبدا…‌ بن عباس اشتباه می‌کردند. کوفه تنها پایگاه شیعه در عصر امام بود و آن حضرت چاره‌ای جز رفتن به کوفه نداشت. ابن‌خلدون بر این باور است که رفتن آن حضرت به کوفه تصمیمی سنجیده نبوده و امام اشتباه کرده است. نویسنده این نظریه را نقد کرده و معتقد است که انتقاد ابن‌خلدون مبتنی بر این باور او است که آن حضرت به قصد تغییر حکومت قیام کرده است. بنابراین پاسخ به این انتقاد بیشتر بر عهده پیروان نظریه حکومت است. عده‌ای هم به همین دلیل از نظریه حکومت اعراض می‌کنند؛چون که می‌پندارند پذیرش آن(حکومت) یعنی نسبت اشتباه دادن به امام؛ در حالی که این پندار خطا است و می‌توان هم نظریه حکومت را پذیرفت و هم تفسیری از آن ارائه کرد که رفتن امام به کوفه تصمیمی درست بود و چندین دلیل بر این مدعا اقامه می‌کند:

۱- تهدید شدن امام به مرگ

۲- حرمت خانه خدا و امام نمی‌خواست تا حرمت مکه هتک گردد.

۳- کوفه در دست شیعه و حاکم آن نعمان‌بن بشیر بوده است.

یک اشتباه رایج این است که بسیاری می‌پندارند نظر مخالفان سفر امام که کوفه را ناامن می‌دانستند، درست بوده و پیش‌بینی آنان به وقوع پیوست. در واقع منشأ اشتباه فوق این است که دو کوفه را با یکدیگر خلط می‌کنند: کوفه دوران نعمان‌بن بشیر و کوفه دوران عبیدالله بن‌زیاد. مولف ضمن تفکیک این دو کوفه، یادآور شده است که آنچه مخالفان سفر امام می‌گفتند مربوط به دوره‌ای بود که حاکم کوفه، نعمان بود و آنچه در بعد به وقوع پیوست، مربوط به دوره حکومت ابن‌زیاد بود؛ پس آنچه در کوفه واقع شد ربطی به پیش‌بینی مخالفان سفر امام ندارد و این پیش‌بینی در معرض آزمون قرار نگرفت.

یک اشتباه مخالفان نظریه حکومت این است که می‌گویند که بر امام حسین معلوم بود که پیروزی در کوفه ممکن نیست؛ پس امام به قصد تشکیل حکومت به کوفه نمی‌رفت؛ بلکه می‌دانست به شهادت می‌رسد و این مشکل پیش می‌آید که آیا امام به اندازه این و آن شخص هم نمی‌دانست که مردم کوفه یادش نمی‌کنند؟! ضعف این استدلال از آنجا روشن می‌شود که ما با یک کوفه و دو حاکم مواجه هستیم، امام حسین به طرف کوفه نعمان می‌رفت نه کوفه ابن‌زیاد. مقصود از کوفه، حکومت و ساختار سیاسی و نیروهای موافق و مخالفش است که متغیر بود [برای تفضیل مباحث لازم است که به کتاب مراجعه شود انتخاب امام از جماعت مختلف بررسی و تحلیل شده است]

یمن پیشنهاد نامناسب ابن‌عباس

ابن‌عباس با رفتن امام به کوفه مخالف بود و پیشنهاد کرد که آن حضرت به یمن برود. به نظر می‌رسد وی انگیزه‌هایی داشته است؛ ولی او از یک چیز غافل بود، اینکه امام مکه را میدان کارزار نمی‌دانست. باری، یک اصل برای امام این بود که شکست و کشته شدن را در هر جا، بر جنگ و پیروز شدن در خانه خدا ترجیح می‌داد. متأسفانه اغلب ذهن‌ها به این طرف متمایل شده است که چرا امام به کوفه رفت؛ ولی از این نکته غفلت گردیده که اگر آن حضرت به کوفه نمی‌رفت با چون و چراهای بیشتری مواجه می‌شد. شیعیان کوفه چهار بار امام حسین را به قیام دعوت کرده بودند و وعده یاری داده بودند. ممکن است گفته شود که مردم کوفه یاوران جانفشان برای پدر و برادر امام حسین نبودند؛ لذا آن حضرت باید سابقه آنها را در نظر گرفت. این سخن، درست است و امام حسین نیز با ملاحظه همین سابقه کوفیان بود که یکسره به طرف کوفه نرفت، بلکه مسلم را به نمایندگی خود فرستاد تا اوضاع آنجا را بسنجد و به او گزارش کند.

کوفه تنها پایگاه شیعه

دو راهی‌ها همواره انتخاب میان خوب و خوبتر نیست؛ بلکه گاهی میان بد و بدتر است، بخصوص در عرصه سیاست اگر هم کوفه نامناسب، جاهای دیگر نامناسب‌تر بود و امام حسین باید خیرالشّرّین را برمی‌گزید.

دشمنان و مخالفت با امام در هجرت به کوفه

در کتابهای تاریخی همواره سخن در این است که عده‌ای از دوستداران امام حسین با سفر وی مخالف بودند؛ اما این موضوع یک طرف دیگر هم دارد که غالباً به آن توجه نمی‌شود و آن مخالفت دشمنان و مخالفان امام با این سفر است. مخالفت یزید و عمّال وی با هجرت امام به کوفه بیَنه و یا قرینه‌ای است که اگر آن حضرت به کوفه می‌رسید، پیروز می‌شد آنان دغدغه حکومت و موقعیت خویش را داشتند. در واقع با لحاظ کردن این دو (دشمنان مخالف سفر امام به کوفه، دوستداران مخالف این سفر) به گونه‌ای دیگر می‌توان این سفر را تحلیل کرد. اسفندیاری مخالفان هجرت امام به کوفه را به سه گروه تقسیم می‌کند: ۱٫ دوستان، ۲٫ مخالفان و ۳٫ دشمنان

مولف تاکید می‌کند که در بسیاری از کتاب‌‌ها ‌این سه دسته، از هم تفکیک نشده‌اند. مخالفت عده‌ای با هجرت امام را نباید حمل بر آن کرد که کوفه نا امن بود و آنها می‌دانستند که امام کشته می‌شود. برخی مخالفان از آن رو مخالف سفر امام به کوفه بودند که خروج را جایز نمی دانستند و مقصود آنان از به کوفه نرفتن امام؛ یعنی بیعت کردن با یزید.

موافقت خردمندان با هجرت امام به کوفه

در بسیاری از کتاب‌ها چنین نمایانده شده است که هنگامی که امام به سوی کوفه رهسپار بوده، آن حضرت بی‌اعتنا به سخن همه خیرخواهان به راه خود ادامه داد و انگیزه آنان متهم کردن امام به تکروی بود و یا احیاناً تبرئه دستگاه خلافت. امام، علی‌رغم بسیاری از خیرخواهان به طرف کوفه رفت در حالی که مخالفان هجرت امام به کوفه بسیار کمتر از موافقان بوده‌اند.

عقلانی بودن قیام امام حسین

قیام امام حسین حرکتی عقلانی، سنجیده و با محاسبه و تدبیر بود؛ نه کاری مادون عقل و نه مافوق عقل. انتظار می‌رفت که آن حضرت پیروز شود و کوفه را از سلطه بنی‌امیه نجات دهد؛ اما یک عامل موجب شد تا ورق برگردد و همه معادلات را بر هم زد و آن حاکم شدن ابن‌زیاد به جای نعمان بود. موضوعی که هیچ کس آن را پیش‌بینی نمی‌کرد و قابل پیش‌بینی هم نبود. محقق انگیزه ابن‌زیاد برای مقابله با امام حسین را بررسی کرده و اشکالات وارده بر نظریه « فراعقلانی بودن قیام امام» را در هفت نکته بیان می‌کند. ما در اینجا به سه نمونه آن بسنده می‌کنیم:

۱- اگر قیام امام حسین « فوق نظر عقلاء» معرفی می‌شود و اگر « نشود آن را عقلانی» کرد؛ در نتیجه آن حضرت مافوق بشر می‌شود و نه بشرِ مافوق. درنتیجه اقتدا به امام ناممکن می‌شود و قیامش تکلیف شخصی و وظیفه خصوصی خواهد بود. با فراعقلانی دانستن قیام امام حسین هیچ یک از متخلَفین از آن حضرت را نباید مذمّت کرد؛ زیرا امام می‌خواست دست به اقدامی بزند که در عقل هیچ عاقلی نمی‌گنجد.

۲- حتی فراعقلی داشتن قیام امام مغایر با نظر خود آن حضرت است؛ زیرا حضرت رفتن خود به کوفه را مشروط کرده بود که بزرگان و خردمندان و دانایان اتفاق‌نظر داشته باشند.

۳- در ضمن اینکه فداکاری و شهادت نه تنها امری فوق عقلانی نیست؛ بلکه عین دستور عقل است. عقلانی بودن مساوی با سود دنیوی نیست و عقل و سود مترادف و همنشین نیستند.

آیا امام حسین را شیعیانش کشتند؟

بنابر نظر مولف این جمله معروف که «امام حسین را شیعیانش کشتند» نادرست است. قاتلان آن حضرت نه شیعیان کوفه که کوفیان شامی مذهب بودند. این جمله معروف که عده‌ای به امام حسین (ع) گفتند: «قُلوبُ‌ الناسِ مَعَکَ و أسیافُهم علَیکَ»؛ یعنی قلب‌های مردم با توست و شمشیرهایشان علیه تو، نادرست است. این پیش‌بینی هرگز به وقوع نپیوست و کسانی که قلب هایشان با آن حضرت بود، یا برای او شمشیر زدند یا نه برای او و نه بر او. با اندکی تأمل در تاریخ به نادرستی آن پی خواهیم برد، بی‌درنگ یادآور شویم که همه کوفیان، شیعه نبودند؛ حتی مسلمان هم نبودند. یهودیان و مسیحیان هم در کوفه زندگی می‌کردند. باری کوفه مترادف با شیعه نبود. وی یادآور می‌شود، دوران حکومت نعمان دوره اوج تکاپوی شیعیان در کوفه بود و شیعه در این دوره اقلیّت فعال بود. آنچه موجب این پندار که امام حسین را شیعیانش کشتند، شده است، نبودن نیروهای شام در جنگ با آن حضرت است. محقق دیدگاه مسعودی (که معتقد است همه کسانی که به جنگ با امام آمدند و او را کشتند، اهل کوفه بودند؛ حتی یک شامی در میان آنان نبود) را تحلیل کرده و معتقد است نباید پنداشت که چون شامی‌‌ها با امام نجنگیده؛ بلکه کوفیان جنگیدند و آنان هم شیعه بودند؛ پس امام را شیعیانش کشتند. (ر.ک: مروج الذهب، ج۳: ۴۵) دلایل متعددی وجود داردکه امام حسین را کوفیان غیرشیعی کشتند و حتی یک شیعه در میان قاتلان حضرت نبوده است. از آن جمله اینکه امام در روز عاشورا به لشکر مقابل خود گفت :”یا شیعه آل ابی سفیان” و در مقابل یاران خود را شیعه علی خواندند.”أنا علی دین علیٍّ “. مولف منشأ این اتهام که امام را شیعیانش کشتند، را معاندان اهل سنت معرفی می‌کند. برای تبیین و روشن‌تر شدن بحث آرایش سپاه مقابل امام را تبیین و تحلیل کرده و همچنین شیعیان کوفه در روز عاشورا را به چهار گروه تقسیم می‌کند:

۱- عده ای دستگیر یا پنهان شده بودند.

۲- عده ای روانه کربلا شده و فرار کرده بودند.

۳- برخی هم به اجبار در کربلا حاضر شده بودند؛ اما کسی از سپاه امام را نکشتند.

۴- بعضی هم به جبهه امام حسین پیوستند و شهید شدند.

 همه کسانی که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند، شیعه نبودند. برخی اشراف فرصت‌طلبی بودند که می‌خواستند جایگاه خود را در حکومت آینده، باز کنند. در روز عاشورا چهار گروه در سپاه عمربن‌ سعد حضور داشتند؛ ولی نقش اول را سه گروه برعهده داشتند:

۱- دشمنان کینه توز امیر المومنین و امام حسین که اموی مذهب بودند.

۲- دنیا طلبان و جاه جویان که در پی گرفتن جایزه از ابن زیاد بودند.

۳- گولان و خر مقدسان که می‌پنداشتند امام از دین جدش خارج شده است.

۴- مجبوران و مقهوران که مردم بی طرف و طرفداران امام بودند که به زور روانه کربلا شده بودند.

بدیهی است تا زمانی که دشمنان و مخالفان بوده و انگیزه جنگ هم داشتند، نیازی به شمشیر بی‌طرفان نبود؛ چه رسد به شمشیر شیعیان.

سکوت درباره هدف امام

 اسفندیاری در ذیل عنوان علل سکوت درباره هدف امام حسین، درباره علل غفلت گذشتگان از بیان و بررسی هدف امام حسین شش دلیل می آورد. به عقیده او برخی به خاطر دستیابی نداشتن به پاسخ روشن و برخی با اصل قرار دادن این موضوع که امام مکلّف و مصمّم بود تا به طرف کوفه برود، بحث از هدف امام را لازم نمی‌دانستند. عده ای هم نمی‌توانستند دو نظریه شهادت و حکومت را توجیه کنند و می‌پنداشتند اگر قائل به نظریه شهادت باشند با شبهه القای نفس در هلاکت مواجه هستند و اگر جانب نظریه حکومت را بگیرند با شبهه اشتباه امام مواجه می‌شوند. یکی دیگر از دلایل غفلت درباره هدف امام، جزئی نگر بودن مورخان گذشته است؛ یعنی کمتر تاریخ را تحلیل و رویدادها را تعلیل می‌کردند. نگاه تاریخی گذشتگان به قیام امام حسین و سیاست گریزی آنان به این معنا که قیام امام را الگویی قابل تکرار نمی دانستند. همچنین از دیگر دلایل سکوت درباره هدف امام، می‌توان به این نکته اشاره کرد که در دوران گذشته سؤال درباره علت قیام امام، شبهه تلقی می‌شد؛ بخصوص بعد از اثبات عصمت امام، به این شبهه توجه ای نداشتند.

بررسی دیدگاه گذشتگان

در بخش سوم از کتاب، اسفندیاری هدف امام حسین را از دیدگاه پنج تن ازمشایخ شیعه از قرن چهارم تا ششم (شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و ابن شهر آشوب) آورده و هر یک را به تفضیل بررسی و تحلیل می‌کند. عده‌ای معتقد بودند که امام حسین متعبَد به کشته شدن بود و نکته دیگر اینکه متقدمان شیعه ضمن نفی علم امام به زمان شهادتش، قائل به نظریه تشکیل حکومت بودند. باید پذیرفت که دیدگاه گذشتگان شیعه این بود که امام به قصدِ تشکیلِ حکومت قیام کرد و تأویل سخن این عالمان یا توجیه آن بدین دستاویز که آنها در مقام احتجاج بوده‌اند، خلاف واقعیت است. همان کسانی که قیام امام را با دو کلمه اتمام حجت تفسیر می‌کنند، به سخن سیدمرتضی که می‌رسند با همان منطق، کلام او را هم با یک کلمه احتجاج تأویل می‌نمایند.

سیدمرتضی در جواب اینکه چرا نظر امام با نظر همه خیرخواهانی(مانند ابن‌عباس و دیگران) که رأی خود را به او می‌گفتند، مخالف بود، می‌گوید که پیدایی رأی‌ها بر پایه قراینی است که گاه نزد کسی تقویت می‌شود و همان قرائن نزد دیگری ضعیف می‌گردد شاید ابن عباس از نامه هایی که به امام نوشته بودند خبر نداشته است. علت اینکه چرا امام حسین (ع) بعد از کشته شدن مسلم‌بن عقیل برنگشت، روایت شده است که آن حضرت می‌خواست چنین کند؛ اما عده‌ای مانعش شده و از بازگشتش جلوگیری کردند. فرق است میان برگزیدن شهادت و تعبّد به شهادت.

 از دیدگاه طبرسی در تحلیل پرده آخر از قیام امام حسین آن حضرت میان دو راهی تسلیم شدن و جنگیدن قرار گرفت و شهادت را برگزید؛ پس نمی‌توان نتیجه گرفت که امام از آغاز به قصد کشته شدن قیام کرد؛ بلکه آن حضرت در فرجام، شهادت را برگزید. علم اجمالی امام به شهادتش دیدگاه ابن شهرآشوب است. وی اولاً علم امام را محدود می‌داند و ثانیاً تعبَد به کشته شدن را نمی پذیرد.

hanjankhani.zahra95@gmail.com

پی نوشت ها:

[۱]. تارنمای دعبل به آدرس: http://deabel.org/vdceef8z.jh87xi9bbj.html ,کد مطلب: ۱۰۷۳۴

[۲]. تارنمای احیا به آدرس: http://ehyaonline.ir/vdcb.5b8urhbfaiupr.html کد مطلب: ۱۳۲۴

[۳]. ن.ک: صص ۳۸ تا ۵۱ کتاب

[۴] استقصا به معنای تتبع، بررسی دقیق، کوشش تمام در مسئله ای و تحقیق کردن در امری است.

[۵] سخنرانی‌ها، نامه‌ها ومذاکرات امام، موید این نظریه است. ن.ک: « دلایل نظریه حکومت» صص ۱۱۸ تا ۱۳۷٫

[۶] نک: صص ۱۱۸ تا ۱۳۷« دلایل نظریه حکومت»

[۷] نک: صص۱۵۸ تا ۱۶۰

[۸] ن.ک: صص۱۷۰ تا ۱۷۴٫

[۹] . ن.ک: صص ۱۷۴ تا ۱۸۳ کتاب

Print Friendly

۲ نظر برای این مطلب

  1. بسیار زیبا و جامع. چند سال پیش این کتاب را خوانده بودم، امروز مرور کاملی بر مباحث آن توسط چکیده خوب شما کردم.

  2. چه محتاجیم به شناخت امام حسین و چقدر استفاده که از ایشان می توانیم برد،ممنون و خسته نباشید

یک نظر بگذارید