مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

متکلم بزرگ شیعی خراسان، فضل بن شاذان (م۲۶۰ق)

نویسنده: مهدیه روحبخش (پژوهشگر مجموعه- کارشناسی فلسفه و حکمت اسلامی)
ارسال شده در تاریخ ۱۹ تیر ۱۳۹۴

من بر مردم خراسان به دلیل وجود فضل بن شاذان

در میان آنها رشک می برم . (امام حسن عسکری «ع»)

چکیده

شریعت، راهی است که پیامبران الهی و امامان معصوم (ع) برای دست‌یابی به زلال وحی، گشوده و تشنگان کویر مادیت را به نوشیدن آن فرا خوانده‌اند. گفتار و رفتار ائمه معصومین همواره راهنمای رهروان این مسیر می باشد. اما در رهگذر این مسیر هرگز نمی توان نقش محدثان و راویان را نادیده انگاشت، کسانی که حلقه‌های ارتباط امت و امامت بوده و وظیفه دشوار «سقایت فرهنگی» به نونهالان باغ ایمان و اندیشه را به انجام می رسانند. در این نوشتار برآنیم به معرفی شخصیت یکی از این افراد به نام فضل به شاذان نیشابوری بپردازیم، امید که زندگی این بزرگواران، سرلوحه عملی پویندگان قرار گیرد.

 شهر نیشابور در عصر فضل بن شاذان

«شهر نیشابور، مهد علم و تمدن و یکی از چهار شهر بزرگ خراسان بوده، که در قرون وسطی از شهرهای بزرگ ایران محسوب می شده است. در اوایل اسلام آن را ابر شهر، می‌خواندند و در سکه‌های خلفای اموی به همین نام آمده است.

به نظر ابن حوقل، شهری خوش آب و هواتر از نیشابور نبود، بازرگانانش از لحاظ ثروت، مشهور بودند و همه روز کاروانی از کالا به آن شهر می رسید. اما شکوه
شهر، از قرن سوم هـ.ق آغاز شد که عبدالله طاهر آن را پایتخت خود قرار داد». [۱]

فضل بن شاذان حدود سال ۱۹۰ ق در نیشابور متولد شد، از جزئیات زندگی شخصی و تاریخ تولدش چندان آگاه نیستیم «نجاشی او را از طایفه ازد از قبیله‌های معروف عرب می داند [۲] اما «گروه دیگری از مورخان نام پدر او را شاذان می دانند که شاذان نامی ایرانی می باشد». [۳]

به هر حال، فضل، چه ایرانی و چه عرب، در نیشابور بزرگ پرورش یافت. دوران عمرش مصادف با حکومت عباسیان بود «مأمون که مرکز حکومت خود را خراسان قرار داده بود، در سال ۲۰۴ سردار مشهور خود طاهر ذوالیمینین را به حکومت خراسان منصوب نمود، ولی او و فرزندانش سلسله مستقلی به نام طاهریان تشکیل و مرکز آن را شهر نیشابور، قرار دادند. سومین فرمانروای این سلسله به نام عبدالله طاهر تحمل روشنگری‌های فضل را نداشت و سرانجام او را به بیهق تبعید نمود». [۴]

 فضل و حیات علمی

فرزانگی در علم و اهتمام به مسایل دینی، فضل را به مرتبه‌ای رسانیده که همواره روایات او و کتابهایش مورد توجه علمای شیعه می باشد و در تمام کتب رجال شیعه، نام او بدون استثناء ذکر شده است. محدث قمی در مورد او می گوید: «ثقه جلیل القدر، از فقها و متکلمین شیعه، بسیار عظیم الشان و اجل از توصیف است. جلالت فضل بن شاذان اکثر از آن است که ذکر شود». [۵]

علامه حلی: «او دانشمندی موثق و فقیه و متکلمی بزرگوار است. در میان شیعه، قدر و منزلت والایی دارد. و این شیخ بزرگتر از آن است که در موردش کوتاهی شود یا به او انتقاد وارد شود، زیرا او رئیس علمای شیعه [در عصر خود] می باشد». [۶]

اما مهم تر از همه این تعبیرات از سوی علمای شیعه، توجه و عنایت ائمه معصومین (ع) نسبت به فضل بوده است. حیات فضل معاصر با حضور ۵ تن از ائمه بدین ترتیب می باشد: حضرت امام رضا (۱۴۸-۲۰۳ ق) حضرت امام جواد (ع) (۱۹۵-۲۲۰) حضرت امام هادی (۲۱۲-۲۵۴) حضرت امام حسن عسکری (۲۳۲-۲۶۰) حضرت صاحب الزمان (۲۵۵-۲۶۰).

 مردی از نیشابور ملقب به «فورا» نقل می کند که «به خدمت امام حسن عسکری (ع) شرفیاب شدم، چون خواستم از محضر آن بزرگوار بیرون روم، یکی از کتابهایی که با خود داشتم به زمین افتاد، امام عسکری (ع) آن را برداشت و در آن – که از تالیفات فضل بود – نگریست و برای او طلب آمرزش نمود. او می گوید امام فرمود: من بر مردم خراسان به دلیل وجود فضل بن شاذان در میان آنها رشک می برم . [۷]

این روایت در بسیاری از کتب شیعه نقل شده و گفته شده که امام حسن عسکری (ع) از تالیفات فضل، دفاع کرده و سه بار پی در پی برای او طلب رحمت کرده است. این گونه تعبیرات در میان سخنان ائمه در مورد اصحابشان به ندرت، اتفاق افتاده است. به قول ژولیده نیشابوری:

وقتی امام ما، رحم الله فضل گفت              این شد، مدال سرمدی افتخار فضل

شاید نهایت آرزوی هر عالمی، عنایت و توجه امام و پیشوایش به او باشد و اینکه رفتار، گفتار و نوشته‌هایش مورد تایید و رضایت امام زمانش قرار گیرد.

این گونه توجه و عنایت از ناحیه امام معصوم به یک شخصیت، ذهن را به سوی این نکته سوق می دهد که ویژگی و خصوصیت این شخص چه بوده که مورد توجه و قدردانی واقع شده است؟!

همه زحمات و مجاهدات این عالم بصیر و فقیه آگاه قابل ستایش است اما در این نوشتار ترجیحاً به بررسی دو ویژگی از او بسنده می کنیم:

 ۱- دفاع فرهنگی از حریم تشیع:

فضل در دورانی می زیست که فشار سیاسی و سرکوبگری حاکمان عباسی و از سوی دیگر غلبه افکار و اندیشه‌های مختلف از هر سو و کنار بر جامعه حاکم شده بود. اکثریت علماء و دانشمندان هیچ گونه موضعی در قبال ظلم و ستم حاکم بر جامعه نداشتند «عده‌ای از علما که گوشه‌گیر بوده و کاری به کسی نداشتند و گروه دیگر که خود را به حکومت نزدیک کرده، از ثروت و موقعیت خوبی برخوردار بودند. اما نه وظیفه‌ای انجام می دادند و نه در صدد شناخت و انجام تکلیف خود بودند.در میان انبوه عالمان بی تفاوت و دنیا طلب – که لعنت خدا بر آنها باد[۸]– تعداد عالمان واقعی از انگشتان دست تجاور نمی کرد». [۹]

در آن روزگار امواج فکری بیگانه از هر طرف وارد جامعه شده بود. ایرانیان که وارث یک فرهنگ عظیم بودند نمی توانستند در مقابل کوته نظری کارگزاران بنی عباس ساکت بنشینند. بنابر این در پایتخت فرهنگی بزرگ خود – نیشابور – مبارزه دامنه داری را با بیگانگان آغاز می کنند. دست به ترجمه کتابهای مختلف زده و کتابخانه‌های شهر از کتابهای مختلف پر می شود. در همین زمان یک موبد زردشتی در دربار مامون با شخصی به نام عبدالله زندیق مناظره می کند و دو برادر ایرانی پیرامون کره زمین را اندازه می گیرند. [۱۰]

بنابراین جامعه اسلامی با دو مشکل مواجه شده بود: روبرو شدن با افکار بیگانه و از طرف دیگر در درون جامعه، فرقه‌های مختلف کلامی و فقهی جامعه را آشفته کرده بود. تا جایی که حدود دویست فرقه اسلامی در یک زمان پدید آمده بود. به عنوان نمونه «در دوران امام هادی (ع) با گسترش فرهنگی و بحث‌های علمی که از برخورد میان مکتب‌های کلامی و تحولات فرهنگی پدید آمده بود. مباحث کلامی همچون جبر و تفویض، رؤیت خداوند و …. جامعه را دستخوش تاخت و تازهای فکری ساخته بود.
میراث این آشفتگی ، پیدایش گروههای مختلفی چون غلات، واقفیه، صوفیه و مجسّمیه بود. دستگاه خلافت از این جریان ها به مثابه حربه‌ای برای ایجاد اختلاف در جامعه و تضعیف مبانی فکری و اعتقادی مردم بهره می برد». [۱۱]

در این دوران که دین اسلام دستخوش این تغییرات شده بود فضل بن شاذان به عنوان یک عالم واقعی و شاگرد مکتب ائمه چگونه می توانست آرام بنشیند و از صحنه جامعه غایب باشد، چرا که «شأن عالم دینی، بیداری و بیدارگری است. در همه ابعاد مادی و معنوی زندگی،‌ از جمله: عدالت خواهی و آزادی طلبی تا رسیدن جامعه به زندگی کاملاً اسلامی و انسانی» و  روشن است که بیداری متوقف است بر حضور در زمان، نه «غیبت از زمان». شناخت زمان و اهل زمان و فرهنگ زمان از مهمترین وظایف ضروری عالمان و مبلغان دین است. [۱۲]

حضور اجتماعی، فرهنگی فضل بن شاذان در روزگاری که مکتب تشیع از هر طرف مورد تهاجم واقع شده بود، قابل ستایش است. فضل با توجه به ذکاوتی که داشت و روایاتی که از ائمه معصومین آموخته بود و اساتیدی که نزد آنها تحصیل کرده بود، دژ محکمی برای شیعیان در مقابل مخالفین بود. در آن زمان فرهنگ وسیع اسلامی و فقه جعفری و برنامه بیان روایت و حدیث در حدود وسیعی اجرا می شده و افرادی پرچم را در دست داشته‌اند. فضل بن شاذان خود بیان می کند که «من خلیفه و جانشین جمعی از اکابر و بزرگانم مانند محمدبن ابی عمیر و صفوان بن یحیی، پنجاه سال در خدمت ایشان بودم و از آنها استفاده می کردم و اکنون بعد از درگذشت آنها من جانشین ایشان بر رد مخالفان هستم. [۱۳]

این شخصیت والا مقام و فقیه اندیشمند، جهاد با قلم را آغاز نمود، مرزبانی توحید را به عهده گرفت و از همه ساحت ‌های فرهنگی و دینی به طور شایسته دفاع نمود. فضل «۱۸۰ کتاب تصنیف کرده» [۱۴] اما اغلب کتاب های این عالم جلیل در کشاکش دهر و تندباد حوادث از بین رفته و فقط نامی از این آثار در کتابها باقی مانده است.

در میان آثار باقی مانده از فضل نظری کوتاه داریم به دو اثر گرانقدر:

 الف) الایضاح

الایضاح در لغت به معنی روشنگری و در حقیقت ردی استدلالی بر فرقه‌های باطل، خصوصاً اهل سنت می باشد. موضوع آن دفاع از شیعه و اثبات حقانیت آن است و در نهایت منجر به اثبات امامت ائمه خصوصاً حضرت علی (ع) می گردد. این کتاب از متون ارزشمند شیعی بوده و حاوی اطلاعات ارزشمندی در مورد عقاید فرقه‌های مختلف مسلمان است. [۱۵]

مؤلف در این کتاب ملتزم به نقلیات و روایات عامه می باشد و شگفت اینکه در تمام موارد بر کتب اهل سنت استشهاد کرده و از شیعه چیزی نقل نمی کند.

 ب) کتاب «غیبت»

فضل با درایت کامل دریافته بود که امامت آخرین امام ، از حساسیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و برای منکران امامت و حتی خود شیعیان ممکن است در این امر مهم تردید پدید آید، لذا به تدوین کتابی در مورد غایب بودن حضرت و اینکه روزی به امر و فرمان الهی ظهور خواهد نمود و جهان را از عدل و داد پر می کند، و اثبات این مطلب از طریق احادیث، اقدام نمود. [۱۶]

با توجه به اینکه فضل فقط ۵ سال اول از غیبت صغری را درک نموده است نوشتن این کتاب نشانگر تیزبینی و روشنگری مولف می باشد و از آنجا که او عالمی بصیر به زمان خود بود احادیثی که انتخاب و نقل نموده همه برای رد شبهه‌ای از شبهات مخالفین بوده است. به عنوان مثال فضل می دانست که شیعیان همیشه منتظر ظهور و فرج حضرت هستند و ممکن است افرادی شیاد، به خاطر اهداف و اغراض خاصی وقت معینی برای ظهور حضرت تعیین کنند. لذا در کتاب خود احادیث زیادی را از ائمه در نهی از تعیین وقت ظهور آورده است از جمله حدیث زیر: «فضل گفت از امام محمدباقر(ع) پرسیدند که آیا وقت معینی برای ظهور حضرت هست؟ امام سه مرتبه پشت سر هم فرمودند: دروغ می گویند آنها که وقت خاص مشخص می کنند». [۱۷]

متاسفانه تنها بخش‌هایی از این کتاب از طریق نوشته‌های سایر علماء به دست ما رسیده است.

 ۲- عدم همکاری با ظلم

از برنامه های ائمه (ع) سازندگی افرادی بود برای جهاد در راه حق، چه جهاد با شمشیر، چه با زبان و چه با قلم و …. تربیت شاگردانی که مربی باشند و دین خدا را ترویج دهند. به عنوان نمونه «امام محمد تقی (ع) در مدت اقامت خود در مدینه شخصیت‌های بزرگی را پرورش داد از جمله فضل بن شاذان و شخصیت‌های دیگری که چراغهای فروزان هدایت، علم و دانش بودند». [۱۸] اگر چه محدودیت‌ها و فشارهای دستگاه حاکم مانع این فعالیت ها می شد اما امام (ع) در حد توان و امکان برای این امر مهم می کوشید. شاگردان امام، مثل خود امام حتی برای یک لحظه نمی توانستند حاکمیت ظالم را به رسمیت بشناسند. «فضل،‌که از شیعیان پاک و خالص بود، با همه بزرگواری و شهرت، هیچ گاه اعانت به ظلم نمی‌کرد، به خلیفه و والیانش سخت بی توجه بود و چه بسا در گفته‌ها و نوشته‌هایش آنها را ملامت کرده و از فسادشان می نوشت و مردم را آگاه می کرد. [۱۹]

حاکمان ستمگر و مستبد، در طول تاریخ همیشه نگران حضور افرادی چون فضل در صحنه جامعه هستند و تحمل آگاهی بخشیدن و بیداری توده‌ها را ندارند. به همین دلیل فضل بن شاذان‌ها را مورد تعقیب و کنترل قرار می دهند، کتابهایشان را تفتیش و آثار و نوشته‌هایشان را از میان می برند.

«مستکبران و سودجویان باید از راه استضعاف فرهنگی و اغفال شعوری مردم به استثمار مردمان بپردازند اما جامعه قوی از نظر شناخت و دارای شعورهای اغفال نشده را نمی توان مورد استثمار قرار دارد. از این جا روشن است که باید جلو بیدارگری را گرفت. تجربه – همیشه – ثابت کرده که خواستاران غفلت زدگی و ناآگاهی توده‌ها با بیدارگران مبارزه‌ کرده‌اند، بیدارگرانی که همواره قسط را فریاد کرده و عدالت را اصل می دانسته‌اند و دفاع از حقوق محرومان را وظیفه شمرده‌اند. [۲۰]

فضل در اثر همین مجاهدتها مورد بغض و کینه دشمنان قرار گرفت و بالاخره عبدالله طاهر، حاکم خراسان دستور داد او را از نیشابور اخراج کنند، اما مردان خدا هرجا که باشند مورد توجه قرار می گیرند و محبوب مردمانند. به همین دلیل پس از مدتی عبدالله طاهر دوباره او را به نیشابور فرا خواند، کتابهایش را تفتیش کرد و از او خواست تا کتابی برای او بنویسد و به نام  وی باشد، فضل کتابی در مورد اصول عقاید، توحید و عدل نوشت. این مطالب مورد قبول عبدالله واقع نشد و از او خواست که چیزهایی در مدح و ثنای عباسیان بنویسد که باعث خوش آمد آنها شود اما چنین کاری برای فضل مقدور نبود. عبدالله نظر فضل را در مورد خلفا جویا شد. فضل که مرد میدان مبارزه بود جواب داد که ابوبکر را دوست دارم و از عمر بیزارم. عبدالله بن طاهر تعجب کرد و گفت چرا از عمر بیزاری؟ فضل گفت: چون عباس را از شورای انتخاب خلیفه کنار گذاشت. فضل با این جواب مدبرانه هم عقیده خویش را بیان کرد چون در بین فرق اسلامی کسی نیست که ابوبکر را از عمر جدا بداند و هم با این جواب لطیف که باعث خوش آمد بنی عباس بود جان خویش را از مهلکه نجات داد». [۲۱]

ولی عبدالله طاهر که کاری از پیش نبرده بود فضل را از نیشابور تبعید کرد، فضل به روستای بیهق (سبزوار) رفت و در آنجا ماند و به تشر تشیع پرداخت تا زمانی که خبر خروج خوارج را شنید از آنجا خارج شد. چون او دانشمندی مشهور و عقایدش برای همگان روشن بود و خوارج هیچ درنگی در کشتن او نمی نمودند. فضل در طول این سفر به جهت پیری و مشقات سفر مریض شده و بر اثر همین بیماری در ماه محرم ۲۶۰ ق در گذشت.

جنازه‌اش توسط شیعیان نیشابور تشییع شد و شاگردش ابو علی بیهقی بر وی نماز گذارد و در شهر نیشابور به خاک سپرده شد. [۲۲]

آرامگاه فضل از همان زمان تا به امروز مورد توجه شیعیان بوده و شگفت است که در شهری چون نیشابور که بر اثر ستم مغولان همه مساجد، خانقاه‌ها، مدارس و مقبره‌ها منهدم گردید بقعه و زیارتگاه او بر جای مانده است و تا به امروز زیارتگاه اهل دل است.

 منابع

۱- غلامحسین مصاحب، دایره المعارف فارسی، جلد دوم، بخش دوم وابسته به موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران ۱۳۸۷٫

۲- فریدون جنیدی، فضل بن شاذان نیشابوری و نبرد اندیشه‌ها در ایران پس از اسلام، انتشارات بلخ.

۳- علی صدرایی خویی، فضل بن شاذان «ستاره خراسان»، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بهار ۱۳۷۶٫

۴- شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات پور صائب، چاپ اول ۱۳۹۰٫

۵- محمدرضا حکیمی، نان و کتاب، بهار ۱۳۸۴، انتشارات دلیل ما.

۶- محمد جواد طبسی، با خورشید سامرا، تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری (ع)، چاپ ۱۳۷۹، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

۷- جعفر سبحانی، دورنمایی از زندگانی پیشوایان اسلام، زمستان ۱۳۶۳، موسسه خدمات فرهنگی و آموزشی سجاد.

۸- تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلامی (ترجمه و نقد)، زیر نظر محمد تقی زاده داوری انتشارات شیعه شناسی، ۱۳۸۵٫

۹- فضل ا… صلواتی، تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی (ع)، چاپ اول بهار ۱۳۶۴، انتشارات فرد – اصفهان.

۱۰- سید جلال الدین حسینی ارموی ، الایضاح فضل ابن شاذان نیشابوری ، تیر ماه ۱۳۵۱، انتشارات وچاپ دانشگاه تهران .

پی نوشت ها:

[۱] برگرفته از «دایره المعارف فارسی»، غلامحسین مصاحب، ص ۳۰۹۷ و ۳۰۹۸٫

[۲] ستاره خراسان، علی صدرایی خویی، ص ۱۷٫

[۳] نبرد اندیشه‌ها در ایران پس از اسلام، فریدون جنیدی، ص ۷٫

[۴] برگرفته از «ستاره خراسان»، همان ، ص ۱۶٫

[۵] منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص ۱۰۵۹٫

[۶] ستاره خراسان، همان، ص ۳۸٫

[۷] با خورشید سامرا، محمد جواد طبسی، ص ۳۲۴٫

[۸] – پیامبر (ص) فرمودند: چون بدعتی در دین ظاهر شود، وظیفه علماست که دانش و آگاهی خود را آشکار کنند وگرنه لعنت خدا بر آنها باد.

[۹] برگرفته از «تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی ع»، فضل الله صلواتی، ص ۹۲٫

[۱۰] برگرفته از «نبرد اندیشه‌ها در ایران…، همان، ص ۹و۱۰٫

[۱۱] برگرفته از «تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام»، ص ۴۱۱٫

[۱۲] نان و کتاب، محمد رضا حکیمی، ص ۱۵۲ و ۱۵۳٫

[۱۳] برگرفته از «تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمد تقی (ع)، همان، ص ۵۰۴٫

[۱۴] منتهی الآمال، همان، ص ۱۰۵۹٫

[۱۵] برگرفته از «ستاره خراسان»،همان، ص ۷۵ و ۷۶٫

[۱۶] همان، ص ۹۰٫

[۱۷] ستاره خراسان، ص۹۱٫

[۱۸] دورنمایی از زندگی پیشوایان اسلام جعفر سبحانی، ص ۱۰۱٫

[۱۹] تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمدتقی، همان، ص ۵۰۲٫

[۲۰] برگرفته از «نان و کتاب»، همان، ص ۱۵۶٫

[۲۱] برگرفته از «ستاره خراسان»، همان، ص ۸۶٫

[۲۲] همان، ص ۱۰۸٫

Print Friendly

۸ نظر برای این مطلب

  1. درود بر پژوهشگران پرتلاش
    موفق باشید.

  2. مقاله خوبی بود ، استفاده بردیم .خسته نباشید

  3. از اینکه در معرفی مفاخر کمتر شناخته شده این مرز و بوم تلاش می کنید ممنونیم ،
    شناختنامه خوبی بود .
    اجرتان با مولا علی

  4. جناب روحبخش ، بسیار خوب بود ، کاش از علمای دیگر نیز بنویسید.

  5. اگر مفاخر و چهره های برتر و مورد تایید اسلام درست و کامل شناسانده می شد ، بعضی از جوانان امروز به دنبال الگوهای رنگ آمیزی شده و ناشایست و گمراه کننده نمی رفتند با اینهمه بزرگانی که در همه زمینه ها داریم .
    ممنون که در این زمینه تلاش می کنید .

  6. رفته بودیم وادی السلام آرامگاه جناب سید علی آقای قاضی طباطبایی ، روحانی یکی از کاروانها داشت صحبت می کرد ، می گفت در حدیث است که اگر کسی حتی سنگی را دوست بدارد ( احتمالا منظور از دوست داشتن ، ارادت و وابستگی و دل سپردگی است ) خداوند در روز قیامت او را با همان محشور می کند ،
    و ادامه داد که شماها هم که به زیارت آرامگاه جناب قاضی آمده اید و اظهار ارادت می کنید در دایره شعاع نور ایشان قرار می گیرید و خود را به همان اندازه ای که به او ارادت دارید و به اندازه ای که با او همسانید به همان اندازه هم با او محشور خواهید بود .
    ممنون بابت مقاله خوبتان
    انشاالله با علما و صلحا محشور باشید .

  7. سلام وتشکر از خانم روح بخش کاش ما خراسانیها راجع به مفاخر علمی وفرهنگی استان بیشتر تلاش میکردیم بازهم ممنون

  8. ممنونم از لطف شما

یک نظر بگذارید