مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

عالمانی که می شود پایشان نشست (یادکرد یازدهمین سالگرد آیت الحق حاج سید جواد حیدری«ره»)

نویسنده: حسین انصاری
ارسال شده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴

چکیده

در آستانه یازدهمین سالگرد درگذشت حاج سید جواد حیدری(۱۳۰۰-۱۳۹۳) قرار گرفته‌ایم. از بزرگان دین آشنا و اهل تزکیه و فهم تهذیب و تربیت انسان. هر که با آیت الحق حاج سید جواد حیدری، برخورد یا گفتگویی داشته است از نشستن با آن مرد خدا و دین، اظهار شکفتگی و خرسندی نموده و از افزایش آگاهی ها، باورها، حرمت شناسی و مهرورزی‌ها در پی دیدارها، گفتگوها و استماع منبرها، سخن گفته است. مشاهدات این بنده نیز آنچه را از نتایج پانشینی ایشان گفته‌اند تایید می کند. بنابراین جا دارد تا بر سر این نکته مهم، درنگی پژوهشگرانه صورت بگیرد که آیا پانشینی با ایشان از معیارهای خاصی تبعیت می کرده است یا در همه کسانی که داعیه راهنمایی مخاطبان و مراجعین خود را دارند، همین آثار و نتایج مورد انتظار و در دسترس خواهد بود؟ در اینجا برای پاسخ این پرسش به برخی از متون احادیث مراجعه و بدانها استناد می شود و با کنکاش و بررسی معنی عالم در فرهنگ کلام اهل بیت(ع) و تبیین تاریخ فرهنگی اسلام در زمینه تاریخ استعمال و چگونگی کاربرد واژه عالم، در سه قرن اول اسلامی، و نیز تفاوت گذاری میان عالمان و مدعیان دارای صلاحیت و فاقد آن، بر دوگانگی معرفتی مطرح شده توسط امامان شیعه در این باره، تاکید کرده و اصالت شیعی امامی حدیث مذکور در میراث صوفیه توضیح داده خواهد شد.

کلید واژه: سید جواد حیدری، حاجی علی انصاری،  مجالست عالمان، حدیث شیعه، میراث صوفیه

مقدمه

در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۳ در حالی که نیمه دوم آن سپری می شد و مرحوم ابوی مکرم در بستر بودند و دیگر توان برخاستن و راه رفتن از ایشان سلب شده بود، تقریبا دو ماه پیش از فوت، روزی در میان صحبت‌ها و سکوت ها، بی مقدمه از آیت الحق حاج سید جواد حیدری یاد کردند و سخنی به این تعبیر داشتند که؛ «آقای حیدری مرد بزرگی بود. ایشان خیلی عجیب بود. من به بزرگی او کسی ندیدم.» این سخنان بی مقدمه را بر زبان راندن در هنگامی بود که نزدیک به ده سال از درگذشت آقای حیدری می گذشت و گوینده هم کسی بود که با بسیاری از مراجع بزرگ شیعه در هفتاد سال عمر طلبگی و روحانی خودش از نزدیک، دیدارو گفتگو داشته و به قول اهل علم، با آنان حشر و نشر داشته است و در محضر برخی از آنان شاگردی کرده و از بیش از سی نفر از آنان، حیا و میتا، صاحب اجازه بوده است. مهم‌تر اینکه حجت الاسلام انصاری خودش مورد توثیق آقای حیدری بود. او مردی بود که به قول آیت الحق حاج سید جواد آقا حیدری: «باید یک قرن بگذرد تا یکی مثل او تربیت بشود…» شاید کمتر بتوان فردی را پیدا کرد که شخصیتی چون آیت الحق حیدری دربارۀ او این گونه سخن گفته باشد.[۱] بنابر این، تعبیرهای بالا اهمیت دارد و ارجاعات خاص خودش را می‌طلبد. در فرهنگ اهل علم، این‌گونه کلمات، بار معنایی بزرگی با خود دارد که نیاز به رمزگشایی و توضیح و شرح دارد. مبانی قرآنی و معیارهای حدیثی، پشتوانۀ این سخنان است و چنین دریافت هایی را پشتیبانی می کند که در دنبالۀ مباحث، تا حدودی این نکته ها روشن خواهد شد.

در ماههای اخیر سال گذشته (دی ۱۴۰۳) یکی از شخصیت های علمی حوزوی دانشگاهی نیز دار فانی را وداع گفت. او هم در یکی از آخرین سخنرانی های تربیتی خود در جمع ارادتمندانش در تهران، به مناسبتی از آیت الحق حیدری ذکری به میان آورد و یادکردی مفصل داشت که به دلیل ارتباطی که با موضوع بحث دارد آن خاطره عیناً در اینجا نقل می شود.

ایشان می گوید: در آن سال‌هایی که در یزد، مجبور به اقامت شده بودم، می رفتیم مساجد. یک شب رفتیم مسجد برخوردار. مرحوم آقای سید جواد حیدری نماز جماعت خواندند. بعد پاشدند بین الصلاتین، ده دقیقه صحبت کردند. من گوش کردم. عجب!؟ این ده دقیقۀ حاج آقا به اندازۀ چهار ساعت منبر ما توی [مؤسسه] «علم القرآن» مطلب گفت برای مردم. هم دوتا مسأله شرعی گفت، هم روایت خواند، هم تذکر اخلاقی داد. بین الصلاتین غوغا کرد. ما عاشق این آقا شدیم. بعد از نماز عشاء، ایشان پاشدند بروند، من هم آخر جمعیت نشسته بودم و هنوز تعقیبات می خواندم. وقتی ایشان پاشد که برود، من به احترام ایشان پاشدم و سلام کردم. ایشان هم جواب گفت و رفت. اصلا هم در عمرمان با هم ملاقات نداشتیم. رفت تا در مسجد. من دنبالۀ دعاها را می‌خواندم که دیدم آقای حیدری برگشت. از در مسجد آمد تا رسید روبروی من. من باز مجدد به احترام بلند شدم. سر به گوش من کرد (با لهجه یزدی) که؛ “مدیون امام زمان باشی اگر توی این شهر محتاج باشی و به من نگویی”. این جملۀ “مدیون امام زمان باشی…” با من چه کار کرد؟! من در عمرم از تهران به قصد هیچ کس بیرون نرفتم… اما یک سفر قصد قربت کردم…و شب راه افتادیم، فقط به قصد دیدن حاج آقای حیدری. بزرگواری بود در یزد. به تمام دهات و روستاهای اطراف یزد می رسید. منبر می رفت. به دین مردم آنجا می رسید. وقتی که فوت کرد، نمی دانید که یزد چه غوغایی شد. تشییع جنازه از طبقات مختلف مردم. در امامزاده جعفر مدفون اند، به زیارت امامزاده و قبر ایشان بروید و علمای دیگری که آنجا هستند.»

در این گزارشها به خوبی میزان تأثیرگذاری و اهمیت همنشینی با عالمان دینی انعکاس و بازتاب دارد. امری که قابل انکار نیست و بسیاری افراد به فراخور حس و حالشان بهره‌ای از آن برده‌اند. علاوه اینکه این بهره‌وری تنها به مثبتات شخصیتی عالمان وارسته مقصور نمی ماند و دایرۀ سلبیات آنان نیز در پدیده مجالست، دخالت دارد و تاثیرگذار می شود. شخصیت هایی مانند آیت الحق حیدری و دیگرانی از این دست، که نامبردار می‌شوند، علاوه برمثبتات، سلبیاتی نیز دارند که علت سودمندی پانشینی با آنان و مجالست و معاشرت با آنان می گردد.

بحث

یکی از برجسته‌ترین گروه‌های اجتماعى که به همنشینی با آن‌ها مکرر سفارش شده است، عالمان و حکیمان هستند. از روزگاران قدیم تا کنون، از لقمان حکیم و حضرت عیسى تا امامان اهل بیت پیامبر (ص)، همگى به همنشینى با عالمان، توصیه کرده‌اند. روشن است که فایده همنشینی با عالمان، بهره‌گیرى از دانش آنان است و به تعبیر زیباى لقمان حکیم، زانو زدن در مجلس علما، دل انسان را زنده و روشن مى‌کند، همان‌گونه که باران آسمانى، زمین مرده را جان و زندگى مى‌بخشد. برقرارى ارتباط اجتماعى با دانشمندان، به‌ویژه دانشمندان دینى، به تأدیب، تعلیم و تربیت انسان یارى مى‌رساند و شخص پیوسته با عالمان، ادبش نیکو و جانش پاکیزه مى‌شود و همنشینى با حکیمان و خردورزان، بر خردورزى انسان مى‌افزاید و با افزایش شخصیت انسان و بالا بردن شرافت درونى، جهل، سبک‌سرى و نابخردى را از ما دور مى‌کند و عقل و وقار را به جاى آن‌ مى‌نشاند و بدین‌گونه عقل و دل آدمى در رستاخیزى معنوى جان مى‌گیرد و جان‌ها شفا مى‌یابد. اگر کسى بتواند خود را در مجالس عالمان جاى دهد و با حکیمان، ارتباط گفتارى و نوشتارى برقرار کند و پرسش‌هاى اساسى زندگى را از آن‌ها جویا شود، بیشترین سود را در ارتباط اجتماعى به دست آورده است. چنین فردى به شاخه‌هاى درخت طوبی آویخته و به خانه سعادت جاوید اخروى پا نهاده است. حتى اگر کسى عالم باشد، شرکت در مجالس علم و عالمان، برایش مفید است؛ زیرا علم انتها ندارد و آن کس که قدم در این راه پرنور نهاده است، مى‌داند که هرچه پیش‌تر و بیشتر برود، عطش دانش در روحش، پایان نمى‌گیرد..[۲]

اینها بخشی از دعوت جدی پیشوایان اسلام به همراهی همپایی با گروه عالمان است. منطق کلی حاکم بر این آموزه ها همواره سبب می‌گشت تا مردم مؤمن بر محور شخصیت های علمی گرد بیایند و جامعه دینی به در هم‌تنیدگی فکری و هم‌افزایی و مشارکت علمی بالاتر، راه بیابد. اما تمام ماجرا در راهبرد اهل بیت علیهم السلام به همین محدوده، ختم نمی شود. آنچه که در شخصیت های ممتاز جامعه شیعه در قرون متاخر اسلامی، به کارایی عالمان جامعه، اعم از عالم دینی و غیر دینی می‌افزود، توجه به جهات سلبی در گروه عالمان بود.

برایند مجموع روایات شیعی به این حقیقت دلالت دارد که همنشینی با هر دانشمندى سفارش نمی‌شود و هر دانشمندی ارزش همنشینی ندارد. به تعبیر روشن‌تر؛ هر جامعه‌شناس، روانشناس، فیزیکدان، تاریخ‌دان، و الهیات‌دان، و.،. ارزش همنشینی ندارد و نباید در همراهی با آنان به سر برد و به پانشینی آنان مشغول گشت، این نگرش سنگین را در نقد ساختاری اهل بیت به علم، عالم، و عالمان باید دنبال کرد. در این نگرش، تنها عالمانى شایسته  برقراری پیوند و ارتباط اجتماعی دانسته شده‌اند که داراى صفات شناخته شده‌ای باشند. یقین و باورافزایی، خلوص، فروتنی، خیرخواهی، دنیاگریزی،، صفات برجسته ای است که باید بجای پنج صفت رذیله دیگر نشسته باشند؛ شک و تردید، خودنمایی، تکبر، فریبکاری، و دنیاپرستی.

تکیه و تأکید در این مقاله بر حدیث امام کاظم علیه السلام دراین‌باره متمرکز است که در موضوع بحث، حدیثی بسیار راه‌گشاست. ایشان مى‌فرماید:

«لا تجلسوا إلا عند کل عالم یدعوکم من خمس إلى خمس: من الشک إلى الیقین، ومن الریاء إلى الإخلاص، ومن الرغبه إلى الرهبه، ومن الکبر إلى التواضع، ومن الغش إلى النصیحه؛ فقط در محضر دانشمندانى بنشینید که شما را از پنج چیز به پنج چیز فرا مى‌خوانند: از دو دلى به یقین، از ریا به اخلاص، از دنیاخواهى به دنیاگریزى، از تکبّر به فروتنى و از ناخالصى به خلوص».

به عبارت دیگری که در یکی از ترجمه های منتشر شده آمده است، مضمون حدیث یعنی «در محضر دانشمندانى ننشینید مگر آن عالمی که شما را از پنج چیز به پنج چیز فرا مى‌خواند: از دودلى به یقین، از ریا به اخلاص، از دنیا خواهى به دنیا گریزى، از تکبر به فروتنى و از فریبکارى به خیر خواهى.»[۳]

همنشینی و پانشینی با عالمان، درست و غلط آن

امسال (۱۴۰۴) روز هفتم ماه مبارک رمضان، و ۱۴ تیر ماه آن، به ترتیب، یازدهمین سالگرد قمری و شمسی درگذشت حاج سید جواد حیدری(۱۳۰۰-۱۳۹۳) است. او یکی از چهره‌های برجسته و ماندگار علمای بلاد شیعه در پنجاه سال اخیر به شمار می‌رود که زندگی، منش و رحلتش، توجه تعدادی از جامعه پژوهان ایرانی معاصر را به خود جلب کرد و برای مطالعات اجتماعی تشیع، به موضوع قابل اعتنایی تبدیل گشت. برای آشنایی با شخصیت وی علاوه بر کتب تراجم علمای شیعه و مشاهیر یزد، در فضای مجازی نیز نوشته ها و اظهارات فراوانی یافت می شود. از جمله در سایت ششم و سایت نگاه تازه، و کتاب «بهشت بندگی» و «خاطرات خوبان» مطالب درخور و مقالات مفیدی برای مطالعه در دسترس جویندگان قرار دارد. اگر چه جای تک نگاری علمی مناسب‌تری در این باره‌، هنوز هم خالی احساس می شود. کار بزرگی که هنوز بر زمین مانده است. به همین جهت، شناسایی شخصیت وی را در اینجا وانهاده و به دامنه موضوع اصلی مقاله پرداخته می شود، که موضوع پانشینی با عالمان و داعیان است.

توجه به این مقوله مهم را در موضوع کلی عالمان و داعیه داران، مدیون دو روایت هستیم که -بنا به دلایلی که پاره ای از آنها در طی بحث ارائه خواهد شد- اصالتا در متون شیعی قرار داشته است و از رنگ و سبک شیعی، نشان دارد. هرچند، شکل تقلیل یافته و تغییر یافته ای از آنها در متون حدیث سنی در دوره های میانی، وجود دارد که تقلیل و تغییرات انجام شده در آنها نیز، شایستۀ مطالعه است.

نقل سُنی

نخستین منبعی که روایت سنی این حدیث را نقل کرده، قوت القلوب نوشته ابوطالب مکی (وفات۳۸۶ ق) است. در این کتاب، سند حدیث با شقیق بلخی شروع می شود. این امر نشان دهندۀ مقطوع بودن آغاز سلسله حدیث است زیرا میان ابوطالب مکی و شقیق برخی دو قرن فاصله است. «رویناه عن شقیق بن إبراهیم البلخی عن عباد بن کثیر عن أبی الزبیر عن جابر ذکره عن رسول الله صلّى الله علیه و سلم و واقفته أنا على جابر بن عبد الله قال: لا تجلسوا عند کل عالم إلا عالم یدعوکم من خمس إلى خمس من الشک إلى الیقین و من الریاء إلى الإخلاص و من الرغبه إلى الزهد و من الکبر إلى التواضع و من العداوه إلى النصیحه»[۴]

در بارۀ شقیق بن ابراهیم، معروف به شقیق بلخی (متوفی ۱۹۴ ه‍ ق) نوشته اند که او صوفی و عارف نامدار، شاگرد ابراهیم ادهم و استاد حاتم اصمّ بوده و نخستین کسی از صوفیان است که در خراسان از علوم و حالات صوفیان سخن گفته.[۵]وی از بنیانگذاران تصوف خراسانی بوده و در سدهٔ دوم هجری، معاصر با هارون‌الرشید می زیسته است. در منابع رجالی و احادیث امامیه و عامه از وی به عنوان فرد ثقه یاد شده است. آثار به جای مانده او در باب مناقب ائمه، او را یکی از پیروان پیشوای هفتم شیعیان معرفی می کند.[۶] محیط طباطبایی می نویسد: عرفای شیعه، شقیق را شاگرد امام جعفر صادق می دانند که بعد نیز به خدمت امام موسی کاظم(ع) رسید.[۷] وی سپس به روایت مشهور در کتب شیعه می پردازد که حاکی از ملاقات شقیق با امام کاظم (ع) در مسیر زیارت مکه است.

همین حدیث را غزالی به دلیل ارتباط زیادی که با متون تصوف داشته است، با حذف منبع و سند از جابر از پیامبر(ص) در «احیاء علوم الدین» نقل می کند[۸] که سبب انتشار بیشتر آن در منابع سنی گردید. مانند شرح مرتضی الزبیدی در اتحاف الساده المتقین بشرح احیاء علوم الدین.[۹]

آنچه در اینجا اهمیت دارد، تأمل در این نکته است که متن روایت از آسیب شناسی ارتباط با عالمان سخن می گوید. در حالی‌که پیداست که در عصر پیامبر آنقدر عرصه حضور اجتماعی عالمان گسترده نگشته بوده است تا به آسیب شناسی موضوع عالمان و پیوند با آنان، چنان نیازی پدید آید که پیامبر را موظف به آگاهی دهی در آن باره مکلف سازد. پرداختن به موضوع پیوند با عالمان و توسعه ارتباط درست به تقسیم پنجگانه ای که در روایت آمده است، با سطح اندیشه اجتماعی جامعه دینی در دوران حیات پیامبر(ص) به حسب دریافت های تاریخی، ناسازگاری آشکاری دارد. در آن دوره، بحث تثبیت علم و ارزش آن و دعوت به علم آموزی است. علم در برابر جهل، مطرح می‌شود و نتایج علم و صفات عالم برجسته می شود. افراد فعال و شخصیتهای جامعه دینی به صحابی، مؤمن، مجاهد، عابد، حافظ و قاری بودن قرآن بیشتر شناخته می شوند و مخالفان نیز به اضداد همین گونه صفات. جمعیت ها حلقه‌ای شکل می گیرد و گفتگوهای دینی چند جانبه است. پیامبر و اهل بیت نیز به جای صفت عالم، به وصف رسول الله و اهل الذکر شناخته و معرفی می شوند.

اطلاق عنوان اجتماعی عالم و علما بر اشخاص، در نیمه دوم قرن اول هجری پدیدار شد[۱۰] که در ابتدا تنها شامل کسانی با اطلاعات دینی و تاریخی می‌شد. مانند حسن بصری(۲۱-۱۱۰ق) و ابن مُنکدر (۵۴-۱۳۰ق). با کثرت یافتن نامبردگان به این صفت، پای مدعیان فاقد علم و عالمان بد اثر به میان آمد و ضرورت دسته بندی و آسیب شناسی این طبقه، پیش آمد. ملازم شدن و دنباله روی از عالمان و تبعیت از آنان به شکل فرقه‌ای را به صورت جدی در اواسط قرن دوم هجری می توان مشاهده کرد. بررسی ها نشان می‌دهد بیشتر فرقه های مختلف و مکاتب فقهی و نحله های اعتقادی، در این تاریخ پدید آمده اند که ویژگی عام همۀ آنها شکل گیری با محوریت یک چهره عالم است. مانند پیروان از اوزاعی (۸۸/۹۳-۱۵۷ق)، حنبلی‌ها/ حنابله به پیروی از ابن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ق)، شافعی ها به پیروی از ابن ادریس شافعی (۲۰۴ق) و بسیاری از مشاهیر علما در این قرن که در کتب رجال و علم موجود است.

نقل شیعی

اصل روایت نخست، در کتاب الاختصاص آمده است و از آنجا به کتب دیگر حدیث، از جمله به کنزالفرائد کراجکی و در دورترها به بحار الانوار علامه مجلسی راه می یابد. از این روایت اول اثری در متون اصلی سنی دیده نمی شود و بنابراین اختصاص به متون شیعی دارد. متن روایت و منبع روایت، در کتابهای حدیث، اختلاف قابل ذکری ندارد ولی در انتهای سند روایت اختلاف دیده می شود.

اختلاف سند از آنجا ناشی می شود که در متن کتاب اختصاص موجود، حدیث را به پیامبر(ص) نسبت داده است، در حالی‌که در نقل بحار الانوار، آن را به پیشوای هفتم، حضرت کاظم علیه السلام، منتسب می کند. علت اختلاف از آنجاست که روایت قبل از حضرت کاظم بوده که منقول از رسول خداست و عبارت «قال ع:» در ابتدای روایت مورد بحث را برخی کاتبان به پیامبر نسبت داده اند اما علامه مجلسی یکجا آن را به امام هفتم نسبت می دهد. حل این معما و پیچیدگی در ادامه بحث، روشن خواهد شد.

اما ابتدا اهمیت دارد به این نکته توجه شود که این روایت در نقل شیعی‌اش، به میراث حدیثی شیعه در بغداد مربوط می شود و در میراث حدیث کوفه و قم موجود نیست. نکته ای که بسیار حائز اهمیت است و نباید از آن به سادگی گذشت. همچنانکه در نقل سنی مطرح شد، زادگاه نخستین نقل سنی آن هم در بغداد بود. یادآوری می شود که نخستین متن منتشر کننده روایت در جوامع سنی، ابوطالب مکی در قوت القلوب بود که از میراث مهم صوفیه است. مکی در نقل خود با ارسال سند، یعنی بدون ذکر واسطه ای حدیث را از شقیق بلخی نقل می کند، با تعبیر «رویناه» که روایت جمعی است و نه منفرد و آحاد، که دلالت بر تداول حدیث در مجامع صوفیانه پیرامونش دارد.

در باره صاحب قوت القلوب نوشته‌اند: ابوطالب مکی (م۳۸۶ق)، فقیه و واعظ زاهد، از اهالی جبُّل، منطقه ای میان واسط و بغداد بود ولی در مکه بزرگ شد و سپس به بصره رفت و چون در آنجا متهم به اعتزال شد، مجبور گردید تا به بغداد کوچ کند. در بغداد نیز چندان آسودگی نداشت و سخنان نامطلوب وی در منابر، اقبال مردم را از او کاهش داده بود.[۱۱] به هر حال او نویسنده قوت القلوب است و روای نخستین روایت سنی در بغداد است. روایتی که به نقل جمعی محیط وی در بغداد متکی است و حدیث را به روایت شقیق ذکر می کنند.

درباره شقیق بلخی(م۱۹۷ق) نیز قبلاً توضیح داده شد که شقیق در بغداد می زیست و معاصر با خلافت هارون عباسی و هم‌عصر با حضرت امام موسی کاظم(ع) و منتسب به شاگردی برای آن حضرت نیز بوده است. پس روایت شقیق نیز به حوزۀ منقولات تصوف یا حدیث بغداد مربوط می‌شود.

اکنون به تاریخچه نقل شیعی باز می گردیم. نخستین منبع موجود حدیثی شیعه در گزارش این روایت، کتاب «الاختصاص» است که به شیخ مفید (۳۳۶-۴۱۳ق) انتساب دارد. او رئیس شیعه در عصر خود و از ارکان فقها و متکلمین امامیّه، متولد «عُکبَرا» در ده فرسخی بغداد، ساکن و متوفی در بغداد است که جنازه‌اش بعد از تشییع تاریخی و بزرگ در میدان «أشنان» بغداد، به منطقه کاظمین منتقل و در جوار حضرت موسی بن جعفر(ع) به خاک سپرده شد. منابع اصلی و اساتید و شاگردان مهم وی همگی در بغداد بوده‌اند و از شیخ صدوق (م۳۸۱ق)-بزرگ محدثان قم و ری- نیز در بغداد، حدیث و اجازه گرفته است. اگر حدیث مذکور در میراث حدیثی قم وجود می داشت، مناسب‌ترین کتاب برای ذکر آن، کتاب الخصال شیخ صدوق می بود در حالی‌که در آن نیامده است. کتاب خصال که برای جمع‌آوری و دسته‌بندی احادیث عددی و حاوی خصائل، تألیف شده بود[۱۲] محتمل‌ترین محل برای ذکر چنین حدیثی است ولی به دلیل عدم وجود حدیث در مدرسه قم، ظاهراً مؤلف به آن دسترسی نداشته است.

البته در قرون بعدی نسخه‌ای از این روایت، توسط شیخ دیلمی در کتاب اعلام الدین روایت شده است. شواهد بر نقل روایت از منابع سنی دلالت دارد. از جمله سند آن که به جابر نسبت داده می شود. این اسناد در پاره‌ای از نقل های سنی آن وجود دارد که مورد نقد علمای حدیث و رجال سنی نیز قرار گرفته و مردود شمرده شده است. از  مهم‌ترین آنان ابن جوزی است که نقل چنین حدیثی را از پیامبر جزو موضوعات یا همان احادیث ساختگی می داند. ص: ۳۶۸ ] قال العراقی: ورواه ابن الجوزی فی الموضوعات ثم قال: لیس هذا من کلام رسول الله صلى الله علیه وسلم، ثم ذکر کلام أبی نعیم المذکور اهـ .

ابو نعیم اصفهانی نیز پس از آنکه به نقل حدیث یاد شده از شقیق می پردازد، آن را به حساب خلط و خرابی کار شاگردان و مستمعان و راویان شقیق، می گذارد و اعتراض و انکار خود را اینگونه بیان می کند: «وفی هذا الحدیث کلام کان شقیق کثیرا ما یعظ به أصحابه والناس فوهم فیه الرواه فرفعوه وأسندوه.»[۱۳] که حاکی از خرده‌گیری وی بر حدیث است و آن را ناشی از اشتباه راویان سخنان شقیق می داند که کلمات او را روایت توهم می کرده‌اند و سپس برای آن سند می‌ساخته اند.

سند شیعی تازه یافتۀ حدیث

یکی از مستنداتی که شیعی بودن روایت آسیب شناسی همنشینی با عالمان را تایید می کند سند تازه یافته ای است که با ذکر سلسله اسناد موجود، متن حدیث را از پیشوایان و ائمه شیعه نقل می کند. منبع این سند و نویسنده آن از اعتبار و قدمت بالایی برخوردار است. اگر چه متاسفانه اصل منبع از دست رفته است ولی گزارش هایی از متن آن در کتابهای دیگری گزارش شده است و حدیث آسیب شناسی مجالست با عالمان به نقل از حضرت موسی کاظم(ع) یکی از آنهاست. در این کتاب مهم که متاسفانه اصل آن در قرون گذشته از میان رفته است، همین روایت با سند شیعی آن گزارش شده است. ابو هلال عسکری(ح ۳۱۰ الی ۳۲۰-۳۹۵ق) از مشاهیر جهان اسلام کتابی دارد با عنوان «الزواجر و المواعظ» که مورد استفاده بزرگان حدیث و ادب بوده و از آن طی قرون گذشته، مطالبی نقل کرده‌اند. عسکری یکی از عالمان برجسته در ادب است که آثار مختلفی در گردآوری سخنان حکمی تألیف کرده است. وی نزد مشایخ بغداد, بصره, اصفهان و دیگر شهرها شاگردی کرده است. وی با شیخ صدوق، معاصر بوده و در معانی الاخبار که از آخرین تألیفات شیخ می باشد، از عسکری مطالبی نقل می کند که می تواند نقل حاصل از دیدار و رودر رو (مشافهه‌ای) باشد.[۱۴]

زبیدی، مؤلف تاج العروس، از یافتن طریق حدیثی شیعه برای این حدیث، خبر می دهد: «و وجدت له طریقا آخر من طریق أهل البیت. قال السیوطی، وقال العسکری، فی المواعظ حدثنا الحسن بن علی بن عاصم، حدثنا الهیثم بن عبد الله حدثنا علی بن موسى الرضی، حدثنی أبی عن أبیه جعفر عن أبیه محمد، عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: لا تقعد إلا إلى عالم یدعوک من الخمس إلى الخمس من الرغبه إلى الزهد، ومن الریاء إلى الإخلاص ومن الکبر إلى التواضع ومن المداهنه إلى المناصحه، ومن الجهل إلى العلم »[۱۵] باری، کتاب مواعظ عسکری در اختیار سیوطی بوده و از آن مطالبی نقل می کند و از جمله سندی شیعی برای روایت است که از طریق علی بن موسی الرضا از پدرش و سپس از پدرانش از پیامبر نقل می شود.‌

سخن پایانی

۱- سخن ابن جوزی دال بر ساختگی بودن حدیث از یک جهت درست و از یک جهت نادرست است. وجه درست آن است که انتساب چنین سخنی به پیامبر(ص) درست نیست که برخی از دلایل تاریخی و علمی آن در ابتدای مقاله گفته شد. اما سخن شقیق و نقل راویان را و نقل های دیگری که از حدیث با همین مضمون تقریباً موجود است را نمی توان یک‌سره انکار کرد.

۲- این حدیث یقینا به دوره زمانی حیات شقیق، یعنی نیمه دوم قرن دوم هجری تعلق دارد. دوره‌ای که صنف مشخصی با هویت عالم و عالمان، در مراکز اصلی و شهرهای بزرگی چون بغداد، بصره، مکه، مدینه، قم و ری و… شناخته می شدند و مورد توجه بودند. چنان‌که گزارش های تاریخی و صدر و ذیل احادیث نیز بر این امر دلالت دارد.

۳- موضوع روایت لاتجلسوا با همه روایات قدیمی‌تر در بارۀ دعوت به مجالست با علما، تفاوت ماهوی دارد. از این جهت که در روایت اخیر، بحث از موضوعی آسیب شناسانه در پیوند و ارتباط با عالمان در میان است که نیازمند گفتمان پیشنیازی است که بدون آن درک و فهمی از آسیب شناسی موضوع، موجود نیست. بنابراین حدیث نمی تواند در فضایی کاملا بیگانه با گفتمان گسترش یافته‌ای از ارتباط و همنشینی با عالمان، صورت بگیرد.

۴- شقیق به عنوان مخاطب اصلی و دال مرکزی این روایت، در معرض آسیب یاد شده در روایت قرار داشته است. تاریخ تصوف و روش آنان بیانگر این حقیقت است که آنان برای استماع مطالب و شنیدن روایات اسلامی، تا حد زیادی، بدون قاعده و ضابطه عمل می کرده‌اند. تا آنجا که گاهی، در حد افراط، به شاگردشدن بیشتر از شناخت استاد و انتخاب عالم، اهمیت می دادند. امری که در تاریخ تصوف گاهی مایه شگفتی می شود. پس شقیق و شاید عباد بصری که پیش از او در سند ابوطالب مکی نام برده شده‌اند، از مهم‌ترین چهره‌هایی هستند که به چنین هشداری نیاز داشته‌اند و باید از گرفتار شدن به چنین آسیبی هشدار و اخطار می گرفته‌اند.

۵- سند کتاب اختصاص شیخ مفید، بنا به نقل مجلسی در بحار، حدیث را بی واسطه به امام هفتم، موسی بن جعفر(ع) استناد می دهد.[۱۶]

۶- سند کتاب المواعظ عسکری، گمانه‌زنی ما را در تاریخگذاری حدیث، تقویت و تأیید می کند. در گزارش حدیث مزبور، روایت با سند ذکر شده، از طریق امام رضا(ع) از حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت می شود و نام بردن از پدران آن حضرت که در متن سند، علاوه بر اینکه در لحن کزارش، تفاوت دارد، احتمالا به دلیل روا بودن استناد سخن هر کدام از ائمه به پدران و شخص رسول الله(ص) صورت گرفته است که به لحاظ کلامی و اعتقادی درست ولی به لحاظ تاریخی و گفتمان اجتماعی، پشتوانه ندارد.


پانوشت:

[۱] موسوی ندوشن، مهشید، به وقت رفتن آن فروغ‌گستر آگاه دل، سایت نگاه تازه. ۱۹ خرداد ۱۴۰۳.h-anssri.net

[۲] مسعودى، عبدالهادى‌، روابط اجتماعى از نگاه قرآن‌، ناشر: موسسه علمى فرهنگى دارالحدیث،، قم، چاپ اول. ص ۱۳۹-۱۴۰.

[۳] هزار حدیث از پیامبر اعظم(ص) نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : ۱  صفحه : ۲۱۸

[۴] قوت القلوب، تألیف ابوطالب مکی ، محمد بن علی ، – ۳۸۶ق، ناشردار الکتب العلمیه – بیروت‌، چاپ: چاپ اول ۱۴۱۷ هجرى قمرى‌، جلد۱، ص۲۶۱.

[۵] تهامی، سید غلامرضا. فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ دوم: ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۱۳۲۶.

[۶] انصاریان، حسین، عناصر شخصیت انسان (عقل، دین، حیا، عمل صالح)، دارالعرفان، تهران، ۱۳۹۴، ص. ۱۳۸.

[۷] طباطایی، محیط، شقیق بلخی کیست؟، مجله مهر، مرداد ۱۳۴۵، سال دوازدهم – شماره ۵ ، ۴ صفحه – از ۳۵۲ تا ۳۵۵.

[۸]  أبو حامد، الغزالی، إحیاء علوم الدین، تحقیق: عبدالرحیم بن حسین حافظ عراقی، مقدمه: محمد خضر حسین، الناشر دار الکتاب العربی، ج۱، ص ۱۰۶.

[۹] الزبیدی، مرتضی. اتحاف الساده المتقین بشرح احیاء علوم الدین، جلد ۱، ص۳۸۶.

[۱۰] از شواهد موضوع، خطبه حضرت سیدالشهدا علیه السلام است که در نجف العقول و منابع دیگر نیز آمده است. حضرت می فرماید: ذلک بان مجاری الامور بید العلماء. تاریخ‌نگاری خطبه، حوالی سال ۵۹ هجری است.

[۱۱] تهامی، سید غلامرضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۱، ص۳۷۶.

[۱۲] ابن بابویه، محمد بن على‌. الخصال، محقق/مصحح: غفارى، على اکبر، ناشر: جامعه مدرسین‌، قم‌، چاپ اول‌: ۱۳۶۲، ج۱، ص۱.

[۱۳] اتحاف الساده المتقین، ج۱، ص۳۶۸.

[۱۴] رحمتی، محمد کاظم، بازمانده هایی از کتاب الزواجر و المواعظ، مجله آینه پژوهش » بهمن و اسفند ۱۳۸۲ – شماره ۸۴ .

[۱۵] اتحاف الساده المتقین، همان.

[۱۶] نقل اول مجلسی: ختص : قال موسى بن جعفر علیه السلام: محادثه العالم على المزبله خیرٌ من محادثه الجاهل على الزرابیّ. وقال علیه السلام: لا تجلسوا عند کلّ عالم إلّا عالم یدعوکم من الخمس إلى الخمس : من الشکّ إلى الیقین ، ومن الکبر إلى التواضع ، ومن الریاء إلى الإخلاص ، ومن العداوه إلى النصیحه ، ومن الرغبه إلى الزهد. بنگرید: مجلسی، محمدباقر. بحار الأنوار، دارالاحیاء للتراث، بیروت، الطبعه: الثالثه المصححه، سنه الطبع: ١۴٠٣ – ١٩٨٣ م، ج ۱، ص۲۰۵.

نقل دوم مجلسی از أعلام الدین دیلمی است که به طریق سنی مربوط می‌شود: روى جابر بن عبد الله عن النبی صلى الله علیه وآله قال: لا تجلسوا إلا عند کل عالم یدعوکم من خمس إلى خمس: من الشک إلى الیقین ومن الریاء إلى الاخلاص، ومن الرغبه إلى الرهبه، ومن الکبر إلى التواضع، ومن الغش إلى النصیحه.(بحار الأنوار، دارالاحیاء التراث، الطبعه: الثالثه المصححه، بیروت، سنه الطبع: ١۴٠٣ – ١٩٨٣ م، ج ۷۱،   ص ۱۸۸)

منبع مقاله:

سایت شخصی نویسنده به آدرس  h-ansari.net

Print Friendly

یک نظر بگذارید