مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجت‌الاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […]

از عاشورا چه می توان آموخت؟ چکیده بخشی از کتاب «حقیقت عاشورا» نوشته استاد اسفندیاری

نویسنده: چکیده نویس: فریبا حاجی
ارسال شده در تاریخ ۲ آبان ۱۳۹۸

چکیده بخش «از عاشورا چه می توان آموخت؟» برگرفته از صفحات ۲۵۱ تا ۲۸۸ کتاب «حقیقت عاشورا» تألیف محمد اسفندیاری

معرفی کتاب

کتاب «حقیقت عاشورا؛ از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا»، تألیف دکتر محمد اسفندیاری است که توسط نشر نی در سال جاری و در ۵۰۸ صفحه منتشر شده و از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول «عاشورای حسین (ع)» و بخش دوم «تا تحریفات عاشورا». به گفته نویسنده، این اثر، گامی است در جهت ماهیت شناسی نهضت امام حسین (ع) و تحریفات آن که ادامه دو کتاب دیگر ایشان است؛ یعنی «عاشوراشناسی» و«کتابشناسی تاریخی امام (ع)».
اسفندیاری در این اثر کوشیده است که ابعاد مختلف نهضت امام حسین (ع) را بررسی کند؛ از حماسه آن حضرت تا کوشش وی برای جلوگیری از جنگ؛ از ستم ستیز بودن امام (ع) تا عقلانی بودن و پرهیز او از افراط گرایی؛ از درس هایی که از امام (ع) می توان آموخت، تا عبرت هایی که از مخالفانش باید فرا گرفت؛ از این که امام حسین (ع) چه می گفت و مخالفانش چه می گفتند و عاشورا نزاع چه با چه بود و…

معرفی نویسنده

محمّد اسفندیاری (زاده ۱۳۳۸، تهران) اسلام پژوه، تاریخ نگار، کتابشناس و سرپرست دانشنامه امامت (موسوعه الامامه فی نصوص اهل السنه) است. وی در تهران و قم به فراگیری علوم حوزوی پرداخت و از استادانی چون آیات: یحیی نوری، جوادی آملی، استادی، گرامی قمی، وجدانی فخر و استاد حکیمی بهره برد. او عضو شورای عالی چندین نشریّه و نهاد و مشاور علمی برخی مؤسسه‌های علمی است. بعضی از کتاب ها و مقالاتش به عنوان آثار برگزیده کشوری، از جمله کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، انتخاب شده است.
وی در سال ۱۳۷۶ به عنوان مؤلف و ویراستار نمونه، در سال ۱۳۸۳ به عنوان کتابشناس نمونه، در سال ۱۳۸۴ به عنوان حامی نسخه های خطّی و در سال ۱۳۸۶ به عنوان پیشکسوت حوزه نقد برگزیده شده است.
بعضی از آثار او عبارتند از: کتابشناسی تاریخی حسین بن علی (ع)، کتابشناسی توصیفی علی شریعتی، آسیب شناسی دینی، همه ما برادریم، عاشوراشناسی، پیک آفتاب، حقیقت و مدارا، شعله بی قرار و حقیقت عاشورا.

مقدمه

بی گزافه باید گفت که نهضت عاشورا برای انسان امروز، با گذشت قرن ها و با کسب این همه تجربه ها، هنوز درس آموز است و همچنان پیام دارد. عاشورا صحنه نمایش تضادهای میان انسان ها و سرشت آن هاست. عاشورا دو صفحه دارد: صفحه ای سفید و صفحه ای سیاه. صفحه سفید آن به امام حسین (ع) و یارانش اختصاص دارد و صفحه سیاه، ویژه دشمنان آن حضرت است. عاشورا تفسیر مجسم این آیه قرآن است که خداوند به فرشتگان فرمود: «من می خواهم خلیفه ای در زمین بگمارم.» و آنان گفتند: «آیا کسی را در زمین می گماری که فساد می کند و خون می ریزد و حال اینکه ما تو را تسبیح وتقدیس می کنیم». خداوند به فرشتگان نفرمود که انسان ها فساد و خونریزی نمی کنند، بلکه فرمود: «انی اعلم ما لا تعلمون». آنچه را فرشتگان می دانستند، همان صفحه سیاه عاشوراست و آنچه را نمی دانستند صفحه سفید آن. ما از هر دو صفحه عاشورا می توان درس گرفت؛ درس چه باید کرد و درس چه نباید کرد. و اما:
از عاشورا چه می توان آموخت؟
۱- یکی از مهم ترین درس هایی که می توان از عاشورا فراگرفت این است که هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست. هر حکومت عادلانه ای ممکن است پس از چندی دیر یا زود، به انحراف گراید و ضمن حفظ ظاهر، به ضد خود تبدیل شود. حکومت پیامبر (ص)، که انقلابی در دین و دنیای مردم بود، دچار همین سرنوشت شد و چیزی از آن نگذشت که به دست امویان افتاد و امام حسین (ع) را که فرزند آن انقلاب بود، قربانی کرد. حضرت علی (ع) نیز وقتی به خلافت رسید، آینده بدتری را پیش بینی می کرد و آن، زمامدار شدن امویان بود. آن حضرت می فرمود: «نگرانی من این است که نابخردان ونابکاران این امت، زمامداری را در دست می گیرند.»
۲- معاویه پس از غصب خلافت، هنگامی که می خواست از مردم بیعت بگیرد، چنین ادعا کرد که هیچ امتی پس از پیامبرش اختلاف نکرد، جز آن که باطل آن بر حقش غلبه کرد؛ مگر آنچه در این امت پیش آمد که حق آن بر باطلش غالب شد. ولی در دادگاه تاریخ آشکار شده است که پس از درگذشت آخرین پیامبر (ص)، باطل بر حق غالب آمد و از فرزندان آن حضرت، خلع ید کردند.
۳- درس دیگری که می توان از عاشورا آموخت ، لزوم برخورداری از حساسیت سیاسی است. ملتی که چنین حساسیتی نداشته باشد و دچار افسردگی سیاسی و خمود و قعود و حُسبه (بستگی زبان) شده باشد، هر خائنی را به عنوان حاکم می پذیرد. مردمان در روزگار امام حسین (ع)، دچار چنین آفتی شده بودند و به هر حاکمی تمکین می کردند و از دین حنیف به دین نحیف گرویده بودند. آنان نماز می خواندند، روزه می گرفتند و زکات می دادند و به حج می رفتند، اما حساسیت سیاسی نداشتند و به ظلم خلیفه و اعمالش بی اعتنا بودند.
۴- تغییر حکومت یا تحمل حکومت، دو راهی است که همواره فرا روی بشر بوده است. گذشتگان بیشتر قائل به تحمل حکومت بودند و هر گونه مخالفت با حاکمان را مصداق القای نفس در هلاکت می شمردند. آنان می پنداشتند حکومت تقدیر الهی است و تدبیر بشری برای تغییر آن، ستیز با مشیت خداوند است. امام حسین (ع) از استثناهای دوران خویش بود و قائل به تغییر گرایی وحتی برای خود تکلیفی بیش از دیگران قائل بود که وضع موجود را تغییر دهد.
۵- سیاست، عرصه دوراهی هاست: انتخاب میان خوب و بد و خوب و خوب تر. عاشورا هم روز دوراهی بود: راه با حکومت و راه بر حکومت. همه چیز به یک تصمیم بستگی دارد. در این تصمیم سیاسی، کسانی راه درست را برگزیدند که دارای دو ویژگی بودند: آگاهی و پارسائی.
۶- میدان سیاست بسیار کوچک تر از میدان تاریخ است. بنابراین معیار پیروزی و شکست نه میدان سیاست، که میدان تاریخ است. در این عرصه اعلام می شود که چه کسی پیروز می شود، چه کسی شکست می خورد، چه کسی افتخار تاریخ است و چه کسی ننگ آن. امام حسین (ع) از پیروزمندان تاریخ شد و یزید از شکست خوردگان و سرشکستگان آن. به گفته زرین کوب: «در تاریخِ خلفا، هیچ نامی از نام یزید شوم تر و نفرت انگیز تر نیست.»
۷- قدرت موجب فساد می شود و قدرت مطلق موجب فساد مطلق. امام حسین (ع) نیز، قربانی قدرت شد؛ قدرتی که مطلقاّ در مشت یک نفر بود و از همه بیعت یا کشته شدن می خواست. تاریخ عاشورا به همگان می آموزد که باید از مستی قدرت پرهیز کرد و مراقب بود که سمند حکومت، سرکشی نکند. همین مستی قدرت است که انسان را چنان کور و کر می کند تا آنجا که پیشنهادهای فرزند پیامبر (ص) را برای جلوگیری از جنگ نپذیرد و او و همراهانش را با قساوت شدید، قتل عام کند.
۸- یکی دیگر از درس های عاشورا، این است که نباید رعد و برق بی باران بود. عیب شیعیان کوفه این بود. لاف می زدند که ما امام را یاری می کنیم و با دشمنانش می جنگیم. ولی آن گاه که عرصه عمل پیش آمد، عقب نشستند و آن حضرت را تنها گذاشتند و معلوم شد که رعد و برق بی بارانند.
۹- نباید از تنها ماندن هراسید. حضرت علی (ع) فرمود: «از راه هدایت به سبب اندک شمار بودن روندگان آن وحشت نکنید.» زندگی اصیل، خود بودگی و وفاداری به خود است و مطابق نظر خود زیستن و خود فرمانروا بودن. امام حسین (ع) می خواست محبوب خود واقع شود، نه حکومت. فردیت خود را در جمع دنیا مردان و قدرت گرایان حل نکرد و نخواست قطره ای از دریای حکومت شود. به دین خدا وفادار ماند نه به حکومت به نام دین خدا. شعار حضرت، «زیستن به شرط عزت» بود، ورنه مرگ بهتر از آن زندگی.
۱۰- تأثیر برخی نهضت ها در جامعه، کوتاه مدت است. این نهضت ها تأثیر فوری بر محیط خود می گذارند و بی درنگ نتیجه می دهند اما ممکن است در تاریخ فراموش شوند. در مقابل بعضی نهضت ها ممکن است در زمان خود چنانکه باید نتیجه ندهند ولی در آینده دستاوردهای بیشتری داشته باشند. نهضت امام حسین (ع) این گونه بود.
۱۱- حماسه و عرفان دو پدیده جدا از یکدیگر هستند. این جدایی ناشی از تفاوت شخصیت این دو گروه است. اهل حماسه در شمار افراد برون گرایند و اهل عرفان از گروه افراد درون گرا. اما آنچه دین از پیروانش می خواهد در آمیختن جهاد اکبر با جهاد اصغر است و فضیلتی را قربانی فضیلت دیگر نکردن. امام حسین (ع) در شب تاسوعا از لشکر مقابل مهلت خواست که جنگ را یک شب به تأخیر بیاندازد تا در آخرین فرصت به عبادت مشغول شود. حماسه امام (ع)، حاصل عرفان آن حضرت است.
۱۲- حاکم کافر ولی عادل، بهتر است از حاکم مسلمان، اما ظالم. اگر امام حسین (ع) با حاکمی کافر ولی عادل، مواجه می شد دچار چنین مصیبت هایی نمی شد که با حاکمی مثل یزید مواجه شد. ملاک مشروعیت حکومت، مسلمان بودن حاکم نیست، عادل بودن اوست. تردیدی نیست که حکومت کافران بر مسلمانان پذیرفتنی نیست؛ حتی کافران عادل. اما بدتر از آن، حکومت ظالمان است، اگر چه مسلمان باشند. این درس بزرگی است که از تاریخ عاشورا باید آموخت.
۱۳- این که اسلام عصر پیش از خود را «جاهلیت» خواند، بیشتر به خشونت گرایی و عقلانیت گریزی مردم آن دوره نظر داشت، تا بی سواد بودنشان. جنگ در کربلا، گریزپذیر بود، نه گریزناپذیر. رخدادی بود که نباید رخ می داد. ولی از آنجا که حکومت یزید خشونت پیشه بود و به دور از عقلانیت، جنگ را به جای مذاکره و مصالحه برگزید و آن کرد که به سود خودش هم نبود.
۱۴- همه اهتمام حکومت ها، باید برای دادگری باشد نه برای جاودانگی. حکومت هایی که فقط به بقای خود می اندیشند، به هر کاری دست می زنند تا باقی بمانند؛ غافل از این که دنیا باقی نیست، تا چه رسد به حکومت. اما حکومت هایی که حقوق مردم را پاس می دارند، اگر هم دیر نمانند، نام نیک از خود بر جای می گذارند و با الگو شدن برای حکومت های دیگر، دوباره حکومت می کنند؛ گویا زنده اند.
۱۵- بدترین ظلم ها آن است که بر ضعیفان و بی یاوران رود. ظلم به امام حسین (ع) از نوع ظلم به بی یاوران بود و ظالمانه ترین ظلم. اما از آنجا که بنای جهان بر ناپایداریِ ظلم است، چندی نگذشت که عاملین آن، گرفتار مجازات هایی شدند که در خیالشان نمی گنجید. حضرت علی (ع) فرموده بودند: «من سل سیف البغی قتل به». یعنی هر کس شمشیر ظلم برکشد، با همان کشته می شود.
۱۶- دو بانوی نظریه پرداز قرن بیستم، آیریس مرداک و هانا آرنت، در تحقیقات خود پی بردند که تخیل ابزار مهم حیات اخلاقی است و آدمی با قوه تخیل می تواند درد و رنج دیگران را احساس کند. هنگامی که امام حسین (ع) در محاصره نیروهای نظامی قرار گرفت در سخنانی به ایشان فرمود: «نفسی مع انفسکم و اهلی مع اهلیکم». یعنی جان من با جان های شماست و کسان من با کسان شما هستند. آن حضرت با این سخن می خواست قوه تخیل سپاه مقابل را فعال کند تا دست به سلاح نبرند. اگر مخالفان امام (ع) فقط به این نکته توجه می کردند، دست از جنگ برمی داشتند و آن فاجعه را رقم نمی زدند.
۱۷- برخی حاضرند در راه عقیده خود بمیرند، اما حاضر نیستند درباره آن بدانند. حضرت علی اکبر (ع) در نزدیکی کربلا به پدرش گفت: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(ع)فرمود: بله. سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست. آن گاه علی اکبر (ع) گفت: در این صورت باکی نیست؛ از آن رو که ما بر حق می میریم. تفاوت را بنگرید که یک طرف می خواست گفتگو کند و بفهماند و طرف دیگر می خواست در نادانی خود بماند. یک طرف احتجاج می کرد و برهان قاطع می آورد و طرف دیگر تیر می انداخت و قاطع برهان می آورد.
۱۸- هیچ فردی ناگهان جنایتکار یا قدیس نمی شود، بلکه از پیش باید زمینه های آن در وجودش باشد. با دقت در زندگی عمربن سعد و ابن زیاد، مشخص می شود که آن ها آمادگی این را داشتند که چنین جنایتی انجام دهند. چنانکه با تأمل در زندگی حر و کسانی دیگر که به امام پیوستند، شایستگی آن ها برای اینکه اهل نجات شوند، دریافت می شود.
۱۹- امام حسین (ع) در کربلا برای جلوگیری از جنگ چند پیشنهاد ارائه داد. این پیشنهادها چندان کارآمد نبود، تا آنجا که حر را بر آن داشت که باید با حضرت مصالحه کرد. ولی عمر سعد از پذیرفتن آن ها سرباز زد و گفت: من مأمورم و معذور. بنابراین حر فهمید که هر مأموری را نباید معذور دانست. توحید اطاعت حر، او را از عمر سعد جدا کرد. یعنی اطاعت از هر فرمانده ای باید در محدوده اطاعت از خدا باشد. هر کس، هر چند شخصیتی بسیار بزرگ، اگر سخنی خلاف شرع گوید، سرپیچی از آن عین گردن نهادن به حکم خداست.
۲۰- یکی دیگر از درس های عاشورا این است که نباید دین خود را برای دنیای دیگران تباه کرد. برخی از کسانی که به جنگ امام حسین (ع)رفته بودند، افرادی گول و ساده لوح بودند که بازیچه دست دیگران شدند. آنان دیندار بودند و قصد قربت کرده بودند، اما از سر ساده لوحی، بازیچه دست یزید، ابن زیاد و عمربن سعد شدند که هر سه دغدغه ای جز دنیا نداشتند.
۲۱- فاصله میان انسان ها بسیار است: یکی در اوج انسانیت و اخلاق است و دیگری هیچ بهره ای از آن ندارد. در عاشورا دو گونه انسان مشاهده می شود: گروهی تا اعلی علیین رفتند و گروهی تا اسفل السافلین سقوط کردند. پس بر ماست که خود را چنان ساخته باشیم که در اوضاع و احوال استثنایی نلغزیم.
۲۲- در واقعه عاشورا هیچ توجیه منطقی برای کشتن امام وجود نداشت. از عاملین اصلی که بگذریم، این پرسش پیش می آید که آن توده های مردم چرا به سپاه امام نپیوستند و یا عقب نشینی نکردند؟ در اینجا باید به نظریه خودفریبی متوسل شد؛ یعنی بسیاری دچار خودفریبی و مغالطه کاری شدند و قول و فعل نادرست خود را توجیه کردند. دروغ گفتن به خویش و کلاه گذاشتن بر سر خود. از این رو بود که امام رو به سپاه مقابل کرد و فرمود: «ارجعوا الی انفسکم و عاتبوها».
۲۳- وقتی پای دفاع از مظلوم در میان است، جلوه عمل از عقیده بیشتر است. حُر اُموی مذهب، بر شیعیانی که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، برتری دارد. پس یا باید ظالم را از ظلم باز داشت و یا به دفاع از مظلوم پرداخت.
۲۴- از تاریخ عاشورا چنین برمی آید که نه باید ظلم کرد و نه تحمل ظلم. ظالم و مظلوم، هر دو محکومند اُمویان ظلم کردند و از خود بدنامی بر جای گذاشتند، ولی امام حسین (ع) ظلم را بر نتابید، اگر چه به خاک و خون کشیده شد ولی سرانجام تاریخ را به نام خود آراست.

منبع:

-اسفندیاری، محمد، حقیقت عاشورا: عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا، چاپ اول، تهران: نشر نی، ۱۳۹۸

Print Friendly

۳ نظر برای این مطلب

  1. بسیار مختصر و بسیار مفید بود. دیدگاه ویژه ای به عاشورا و امام حسین علیه السلام داشت. عرض خسته نباشید خدمت نویسنده خانم حاجی

  2. “حاکم کافر ولی عادل، بهتر است از حاکم مسلمان، اما ظالم. ملاک مشروعیت حکومت، مسلمان بودن حاکم نیست، عادل بودن اوست. تردیدی نیست که حکومت کافران بر مسلمانان پذیرفتنی نیست؛ حتی کافران عادل. اما بدتر از آن، حکومت ظالمان است، اگر چه مسلمان باشند. این درس بزرگی است که از تاریخ عاشورا باید آموخت.” این آموزه عاشورا موید حدیثی است از پیامبر (ص) که فرمودند: “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم”

  3. مقاله خوب و ارزشمندی است و به راحتی و سادگی خوانده می شود، ممنن، خسته نباشید

یک نظر بگذارید