![]() مجموعه فرهنگی امام صادق (ع) نهادیست مردمی. این مجموعه در سال ۱۳۶۴ شمسی، با ارشادات و راهنمایی های استاد علامه محمدرضا حکیمی و با اشراف و سرپرستی حجتالاسلام سید علی محمد حیدری، و با کوشش تنی چند از روحانیون ،پزشکان و پیشه وران تاسیس گردید. نهاد فوق مشتمل بر واحد های متعدّد فرهنگی، اجتماعی، کتابخانه، […] |
ابهام زدایی از عقل خودبنیاد دینی
نویسنده: حجت الاسلام حسین انصاری
ارسال شده در تاریخ 3 اکتبر 2011 سال ها پیش استاد حکیمی در یکی از نوشته هایش که در مجله همشهری ماه (ش۹) متشر شده بود از عقل خود بنیاد دینی سخن گفت و سپس در کتاب ها و مقالات دیگری در این باره روشنگری هایی افزود. اکنون پس از گذر سال ها، هنوز پرسش های متعددی در باره ماهیت این عقل بر سر زبان هاست. هم چنان که نقد ونظر هایی نیز ابراز شده است. جدید ترین آن ها در خبر مناظره ای برگزار شده در مؤسسه “فهیم” که خبرگزاری رسا منتشر کرده، چنین است: «قبول کردن عقل خودبنیاد که مکتب تفکیک بیان میکند، لازمهاش تن دادن به نسبیت گرایی است بدین معنا که همه گفتمان های دینی حق است چون همه برای خود عقلی دینی دارند.» به تازگی یکی از دوستان خوب و اهل مطالعه نیز پرسش هایی در این باره از ما داشته است که «آیا عقل خودبنیاد دینی در مکتب تفکیک راه را بر گفتگو با سایرین نمی بندد؟ آیا منجر به بنیادگرایی نخواهد شد؟ اگر از نظر مکتب تفکیک عقل خودبنیاد و دینی است، آیا دیگران بی خردند و یا بهره کمتری از خرد دارند؟ با توجه به اینکه ماهیت اندیشه جنبه بین الاذهانی بودن آن است». پاسخ به چنین پرسش هایی نیازمند نگاه دوباره ای به دیدگاه تفکیکیان در باره عقل است. اما پیش از پرداختن به آن دیدگاه ضروری می نماید که نیم نگاهی به کارکرد عقل در ساحت علم و اندیشه داشته باشیم. از نگاه درست و منطقی عقل دست اندر کار دو عملکرد اساسی در حوزه اندیشه انسانی است به گونه ای که این دو وظیفه را هیچگاه فرو گذار نمی کند: یکی تجرید و انتزاع است که در آن دریافت های حواس از جزییات به م پس دوکار ۱) تجرید و انتزاع و ۲) استدلال و نتیجه گیری کار معمولی عقل است که مورد پذیرش بسیاری هم هست. با این توضیح می توان گفت که تفکیکیان و غیر تفکیکیان در کارکرد نخست عقل با یکدیگر همدل اند زیرا تجرید و انتزاع در حوزه دریافت های حسی صورت می گیرد و این حوزه دینی و غیر دینی ندارد. اصل کشمکش در بخش دوم یعنی استدلال عقلی است که با توجه به تعریف عقل و شیوه به کارگیری آن به نتایج متفاوتی خواهد انجامید. سهم بزرگی از اختلافات از همین نقطه آغاز می شود. این که چگونه و به چه روشی مقدمات به کار گرفته شوند. مقدمات از کجا اخذ شده باشند. آیا مقدمات استدلال او برآیند و حاصل دستگاه فلسفی و مکتب اندیشگی او است یا این که حاصل تعقل برهنه و عاری از سیطره پیش یافته های مکتبی است؟ این تفاوت ها می تواند به تفاوت اساسی در مفهوم مورد نظر ما از عقل بیانجامد. مرحوم ملکی میانجی که یکی از چهره های شاخص تفکیک و از شاگردان میرزای اصفهانی است در کتاب «توحید الامامیه» عقل را به عقل اصطلاحی و عقل فطری تقسیم می کند و موارد تعارض میان عقل و نقل را توضیح می دهد.[۱] ایازی می نویسد: «وی آن چه فلاسفه در باره تجرد و نورانیت و مفیض و مدرک بودن عقل و توان اتصال نظریات به بدیهیات گفته اند …همه آنها را ناظر به کاربرد عقل و حقیقت و درجات فهم انسان می داند» بر این اساس نتیجه می گیرد” که اگر این گروه (یعنی تفکیکیان) با بهره گیری از عقل مخالفتی کرده باشند، ناظر به روش های فلسفی بوده و نه در منبعیت عقل…”.[۲] به جرأت می توان گفت اشکال کار آن جا است که ناقدان تفکیک کمتر به سخن اصحاب تفکیک گوش سپرده و در نوشته های آنان بسی اندک تامل کرده اند و گرنه تفکیکیان به روشنی گفته اند که ما دو عقل نداریم و به عقل جداگانه ای معتقد نیستیم. درست است که آنان عقل را از شئون نفس نمی دانند بلکه آن را آفریده و پدیده ای در همسایگی نفس و جسم به شمار می آورند، اما هیچ گاه عقل های گوناگون برای انسان اثبات نمی کنند. مخالفان تفکیک بی آن که خود بدانند با منطق احیاگری هم داستان شده، در تعریف عقل معتقدند که «عقل به معنای مجموعه ی دانش های عقلانی است که از منبع غیر وحیانی به دست آمده اند… »[۳]. آیا با چنین تعریف محدود کننده ای از عقل می توان به تفاهم اندیشه رسید؟ در این تعاریف نوعاً فلسفی که از عقل می شود، معقولات به جای عقل و تعقل می نشیند و سروری میکند. نسبت عقل یا تعقل با این معقولات مانند رابطه مادر و فرزندی است که فرزند گستاخانه و بی پروا خود را در جایگاه مادر نشانده و حکمفرمایی می کند. اگر عقل مجموعه دانش های عقلانی باشد که دیگر آن را نمی توان عقل نامید بلکه باید به آن معقولات گفت. توجه به این نکته است که می تواند سستی استدلال مخالفان عقل خود بنیاد دینی را به خوبی آفتابی کند. پس عقل هم چنان که خود بنیاد است، از سنخ واحد نیز هست و در ماهیت ذاتی خود متفاوت نیست. بنابر این نسبت دینی و غیر دینی به عقل دادن، به معنای رسمیت شناختن چند گونه گی عقل نیست تا نسبت های ناروایی مانند “تن دادن به نسبیت گرایی دینی” به اندیشه تفکیک نسبت داده شود و یا آن که دین را در برابر هجوم ها بی دفاع کند و یا آن که به برتری عقاید دینی دیگران بر اسلام و تشیع بیانجامد. برای نمونه خبر گزاری رسا در گزارشی از قول نویسنده «رؤیای خلوص» در نقد تفکیک در مناظره ای با یکی از اصحاب تفکیک، چنین نقل می کند: “حجت الاسلام سید حسن اسلامی در این جلسه بیان داشت: به نظر می رسد منظور از عقل دینی یعنی دین، عقلی دارد که به حسب نوع متمایز است و من با این برداشت مشکل دارم. وی در نقد عقل دینی بیان داشت: اگر عقل دینی متمایز ار عقل بشری باشد هیچ دلیلی برای دفاع از دین نداریم و دلیلی هم برای برتری دینی بر دین دیگر وجود نخواهد داشت. این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: ما سه وسیله برای گفتگو و اقناع داریم؛ وی یکی از این سه راه را عقل و استدلال عقلی بیان کرد و گفت: این عقل است که بین کافر و مومن و همه پیروان ادیان گوناگون مشترک است و این مساله عقل خودبنیاد و غیر خود بنیاد ندارد. حجت الاسلام اسلامی ادامه داد: کنار گذاشتن عقل دارای پیامدهای سنگینی است که نمی توان به راحتی لوازم آن را پذیرفت. وی بیان داشت: قبول کردن عقل خود بنیاد که مکتب تفکیک بیان میکند، لازمه اش تن دادن به نسبتگرایی است بدین معنا که همه گفتمان های دینی حق است چون همه برای خود عقلی دینی دارند. این محقق حوزه علمیه قم بیان داشت: عقل خود بنیاد موجب می شود تا شما شاخصه ای برای جدا سازی دین از خرافه در دست نداشته باشید. اگر کسی از عقل خود بنیاد دینی به مثابه عقل مستقل استفاده کند، می تواند اثبات کند که یک هندو عقایدش بر یک عارف شیعه برتری دارد، زیرا این ها زبان تفاهم ندارند.“[۴] صرف نظر از کاستی هایی که در متن این گزارش به چشم می خورد، این سخنان نمونه بسیار خوبی است تا دانسته شود که میزان بد فهمی منتقدان از مکتب نقد شده تا چه اندازه است. آری از نگاه تفکیک گرایان، عقل خود بنیاد است یعنی نه تعقل مساوی با تفلسف است و نه عقل در انحصار فلسفه. عقل خود فلسفه آفرین است و همه فلسفه های موجود بشری دست ساخته عقل انسان به شمار می رود. اما دیگران پس از آن که معقولات نوعا فلسفی خود را به جای عقل بر ذهن مخاطب غالب می کنند استقلال عقل را هم از آن سلب می نمایند و آن را در همه شرایط وامدار و ریزه خوار فلسفه می دانند. آیا فلسفه با تعقل مساوی است یا درک و دریافت عقلی منحصر در فهم فلسفی است؟ اکنون تا اندازه ای روشن می شود که عقل خود بنیاد دینی تعبیر دیگری از همان عقل فطری یا وجدانی است که هر انسانی از آن برخوردار است. پس چنان چه هر گاه عقل خود بنیاد، لخت و برهنه از آویزه های تیره و تار کننده معقولات پیش فرض دستگاههای فلسفی و عرفانی، به کاوش در کشف حقایق بپردازد بی شک آرزوی تفکیکیان را برآورده است و بخشی از رؤیای شیرین، صادق و تعبیر شدنی خالص مانی فهم انسان را حقیقت خواهد بخشید که هذا تأویل رؤیای من قبل، قد جعلها ربی حقا…(یوسف/ ۱۰۰) اگر تعریف دین در باره عقل را بپذیریم که دین عقل را یگانه منبع شناخت و نوری الذات می داند و قلمرو کاوش عقل را به چرخش عقل در انبوهی از معقولات پیش فرض محدود نکنیم و این قدر زیرکانه و سخیفانه دست و بال عقل آسمان اندیش را نبندیم و رقص شعاع شعور خرد را در اندیشه زار گزاره های ثابت و مستند دین، تنگ نظرانه حرام نسازیم،…بی تردید به عقل خود بنیاد دینی اعتراف کرده ایم. اضافت عقل خود بنیاد به دین، اضافت محدود کننده عقل و متمایز کننده عقل ها از یکدیگر نیست، بلکه اضافت توصیفی و توسیعی است. آقای حسن اسلامی خود نیز انواعی از این اضافت ها را مانند “عقل عربی” در نوشته های خود مانند مقاله «چهارگانه های الجابری»[۵] بارها بر زبان و قلم رانده است و هیچ گاه مشکلی با اضافت این گونه پسوند ها به عقل، نداشته است، اکنون چرا از اضافت معقول و راهگشای عقل به دین برآشفته اند. آیا در نگاه ایشان عقل با دین نمی سازد یا دین با عقل؟!!! یا این که جدایی عقل و دین توافقی است؟ سخن پایانی این که عقل خود بنیاد دینی در برابر عقل یونانی بنیاد معنا پیدا می کند. این گونه تعبیر ها برای اشاره به مراتب و مراحل عقل و تعقل است[۶] نه تنوع عقول و تکثر ماهوی آن ها، چنان که منتقدان تفکیک، پنداشته اند. برای نمونه در اینجا سخنانی از استاد علامه محمد رضا حکیمی را یاد آور می شویم: «عقل قابل اعتماد، “عقل خود بنیاد دینی” است…نه عقل ارسطویی، افلاطونی، فلوطینی، یا مرتاضان دوهزار سال پیش در حاشیه رود گنگ».[۷] «وقتی در میان مدرسان و محققان ما هم کسانی باشند که اینگونه بیندیشند که فلسفه یونان و عرفان هند و سلوک اورفه و سریناگار، فهم عقلی دین را میسر کرد و فهم عقلی دین را منحصر به فهم فلسفی دین، آن هم هرکس با فلسفهای که خود پذیرفته است، دانست و به اصطلاح کاملاً مشکوکی که اخیرا رایج شده است، هرکس میتواند «قرائتی» از دین و کتاب خدا داشته باشد و قرائت هرکس همان دین اوست، دیگر امام و مربی و معلمی در دینفهمی لازم نیست. آیا فهم دینی و قرآنی میرزای اصفهانی، چون غیر فلسفی یونانی بوده است یا غیر فلسفی عرفانی، پس غیر عقلی است؟ »[۸] «باید دانست که عقل -به یک اعتبار- به دو قسم تقسیم می شود: ۱) عقل سطوحی ۲) عقل دفائنی. عقل سطوحی یعنی استفاده از سطح عقل نه عمق آن. واین همام عقل عام بشری استکه بشر در زندگی روزمره خود از آن استفاده می کند…عقل دفائنی یعنی استفاده از عمق عقل».[۹] «پس انحصار فهم به فهم فلسفی، تعطیل عقل است. عقل بدون فلسفه ـ آن هم عقلی که به قول خواجه نصیر با وهم درآمیزد ـ هزاران محصول دیگر دارد. آیا هزاران متفکر و مخترع و هنرمند، ریاضیدان و سیاستمدار بزرگ که در طول تاریخ کاری به فلسفه نداشتهاند، عقل و اندیشه نداشته اند و از عقل بهره نگرفته اند؟…»[۱۰] ۱ توحید الامامیه، ص ۲۱-۴۰٫ [۲] مفسر ربانی، ص ۳۱۴٫ [۳] احمد نراقی،«منطق احیای اندیشه ی دینی» ، مجله ی کیان، شماره ۱۷، سال سوم، بهمن و اسفند ۱۳۷۲، ص ۸ [۴] – ۱۲/۲/۱۳۹۰ مناظره فلسفه و مکتب تفکیک: عقل دینی در محک نقد و نظر خبرگزاری رسا Pasted from <http://www.rasanews.ir/Nsite/FullStory/?Id=103594
[۵] http://www.daftarmags.ir/Journal/Text/AeeneyePajouhesh/Article/index.aspx?JournalNumber=112&ArticleNumber=24183 چهارگانه جابرى عقل عربى از ادعا تا اثبات،آینه پژوهش ش ۱۱۲، اسلامی، سید حسن، [۶] برای آگاهی بیشتر نگاه کنید: حکیمی محمدرضا، مقام عقل، بخش «دو مرحله ای بودن عقل» ص۲۳ و «مراتب عقل» ص۱۰۷ و «اقسام عقل» و…، دلیل ما، قم، اول ۱۳۸۳٫ [۷] پیام جاودانه، ص۸۹٫ [۸] http://www.ostadhakimi.com/Subpage.php?pid=204&id=44 [۹] پیام جاودانه، ص۳۲۶٫ [۱۰] http://www.ostadhakimi.com/Subpage.php?pid=204&id=44 ۶ نظر برای این مطلبیک نظر بگذارید |
با سلام
بسیار ممنون از مقاله وزین شما. سوال آقای اسلامی را شنیده بودم و ابتدای مقاله دو سوال داشتم که بپرسم ولی در ادامه مقاله، جواب دو سوال را یافتم: ۱٫ همان سوال آقای اسلامی ۲٫ چرا دینی به عقل خود بنیاد اضافه شده است؟
اما در مورد سوال دوم توضیح بیشتر می خواهم؛ این اضافه «خود بنیاد دینی» چگونه توسعه ای است؟
ممنون
با سلام
مطلب دقیق و آموزنده ای است. اما نکاتی به ذهن حقیر رسید که بیان می کنم. در این جا سعی من بر داوری بدون هر گونه تعلق به فلسفه صدرایی یا مکتب تفکیک است:
۱٫ قبل از بیان آقای ایازی اگر توضیح مختصری از نگاه ملکی میانجی درباره عقل فطری و اصطلاحی ذکر می شد مطلب بیشتر مفید فایده بود.
۲٫ نزاع بین مکتب تفکیک و فلسفه صدرایی در انواع عقل نیست بلکه به چیستی آن است. (عقل موجود مستقل نوری بالذات معصوم و مخلوق است یا مرتبه ای است از مراتب نفس)
۳٫ عقل در هر صورت یک موجود است متعلق به انسان (چه از مراتب نفس او و چه همسایه نفس او) و اگر کسی در تعریف عقل پای معقولات را وسط می کشد مغالطه و یا خوش بینانه باشیم بی دقتی اوست. به هر حال اگر چه به اتحاد عقل و عاقل و معقول هم معتقد باشیم، لابد از پیش تمایز این سه را قایل شده ایم که اکنون به اتحاد آنها حکم می کنیم.
۴٫ البته این نکته نیز باید در نظر گرفت که در هر صورت معقولات هم زاده عقل اند (از جمله فلسفه) و نمی توان آنها را کاملا بی ربط به هم دانست. پس دوگانگی عقل و فلسفه (یا به طور کلی معقولات) مانع از انتقاد نیست.
۵٫ باید دید آیا همه مخالفان تفکیک در انتقاد خود در مقام معقولات سخن گفته اند یا خود عقل را لحاظ کرده و انتقاد خود را مطرح کرده اند. (در این جا به یکی دو قول اکتفا شده است)
۶٫ به نظر می رسد عقل یک موجود و یک قوه است (منظور من قوه در اصطلاح فلسفی اش نیست) و بنابراین در متد و روش تحلیلی اش می تواند دینی باشد و می تواند غیر دینی. ممکن است در دین تفحص کند و می تواند فارغ بال از دین بحث کند. بنابراین اگر ما منظور از عقل خود بنیاد دینی استفاده و کاربرد عقل در جستار ها و تفحصات دین باشد دیگر نسبیت معنا ندارد و نمی توان گفت که این اصطلاح نسبیت در گفتمان های دینی را در پی دارد. یعنی عقلی که کار توصیف و توسعه دین را به دنبال دارد. ما اصلا دو نوع عقل نداریم. عقل یک چیز است، و شما می توانید در ماهیت آن با هم اختلاف هم داشته باشید. جز آنکه بگوییم منظور از عقل خودبنیاد دینی صرفا برتری دادن تحقیق و تلاش دینی مثلا شیعی بر دیگر اندیشه هاست. بله در این صورت هیچ ملاکی در برتری این عقل بر عقل دینی هندی و بودایی و سیک و … نیست، که البته به نظر نمی رسد مکتب تفکیک هم این گونه معتقد باشند. (حد اقل در ظاهر گفتار پیروان تفکیک)
۷٫ والله اعلم بالصواب
با سلام و تشکر از استاد عزیز حضرت آقای انصاری
اولا استفاده کردیم از مقاله ی حضرتعالی و البته در فهم نظر صاحب تفکیک
این سوال هنوز در ذهن این طلبه ی فلسفه وجود دارد که آیا مقید کردن عقل
به خود بنیاد و غیر خود بنیاد نوعی تحدید فلسفی برای عقل نیست . این قلم به این
می اندیشد که اگر عقل را به هر صفتی حتی به ذات خود مقید و محدود کنیم
فرصت تعقل را از او گرفته ایم زیرا آنچه در باره ی عقل اندیشیده می شود اگر حمل بر مغالطه نشود به حمل اولی ذاتی ناشی از خود عقل است .حداقل این قلم نمی داند چگونه خودبنیادی را ورای طور عقل درک نماید .
مشاییان در این خصوص استناد به سخن ارسطو می کنند آنجا که می گوید
اگر فلسفه خوب است ناگزیریم از آن و اگر بد است نا گزیریم از آن پس ناچارا باید به فلسفه پرداخت.
به نظر می آید (شاید هم از بد فهمی این قلم است )عقل خود بنیاد محصول عقل است نه خود غقل یعنی ما به مقامی می رسیم که عقل را از زاویه ی قیودش می فهمیم مشکلی که کانت آلمانی در نقد عقل محض به آن پرداخته است.
خلاصه اینکه برای فهم بهتر عقل خود بنیاد لازم است از این جهت نیز ابهام زدایی شود که این قید برای عقل محسوب می شود یا نمی شود اگر نمی شود چگونه و اگر می شود این عقل نیز مانند عقل افلاطون و یونان و ………مقید به قیودی است و دیگر ناب و محض نیست . از راهنماییهای حضرتعالی همچون گذشته بهره مند خواهم شد.
با سلام و خسته نباشید.مقاله بسیار خوب و خواندنی بود.با تشکر
با سلام و تشکر . مقاله، علمی و قابل استفاده بود.